قصیدهی زیبای بیتی از پروین اعتصامی

قصیده‌ی زیبای ۵۸ بیتی از پروین اعتصامی
💠 قسمت دوم: ۲۸ بیت


مکن خود را غبار از صرصر جهل و هوی و کین
درین جمعیت گمره نیابی جز پریشانی

همی مردم بیازاری و جای مردمی خواهی
همی در هم کشی ابروی، چون گویند ثعبانی

چو پتک ار زیر دستانرا بکوبی و نیندیشی
رسد روزی که بینی چرخ پتکست و تو سندانی

چو شمع حق برافروزند و هر پنهان شود پیدا
تو دیگر کی توانی عیب کار خود بپوشانی

عوامت دست میبوسند و تو پابند سالوسی
خواصت شیر میخوانند و تو از گربه ترسانی

ترا فرقان دبیرستان اخلاق و معالی شد
چرا چون طفل کودن زین دبیرستان گریزانی

نگردد با تو تقوی دوست، تا همکاسهٔ آزی
نباشد با تو دین انباز، تا انباز شیطانی

بدانش نیستی نام‌آور و منعم بدیناری
بعمنی نیستی آزاده و عارف بعنوانی

تو تصویر و هوی نقاش و خودکامی نگارستان
از آنرو گه سپیدی، گه سیاهی، گاه الوانی

جز آلایش چه زاید زین زبونی و سیه رائی
جز اهریمن کرا افتد پسند این خوی حیوانی

پلنگ اندر چرا خور، یوز در ره، گرگ در آغل
تو چوپان نیستی، بهر تو عنوانست چوپانی

قماش خود ندانم با چه تار و پود میبافی
نه زربفتی، نه دیبائی، نه کرباسی، نه کتانی

برای شستشوی جان ز شوخ و ریم آلایش
ز علم و تربیت بهتر چه صابونی، چه اشنانی

ز جوی علم، دل را آب ده تا بر لب جوئی
ز خوان عقل، جان را سیر کن تا بر سر خوانی

روان ناشتا را کشت ناهاری و مسکینی
تو گه در پرسش آبی و گه در فکرت نانی

بیا کندند بارت تا نینگاری که بی توشی
گران کردند سنگت تا نپنداری که ارزانی

ز آلایش نداری باک تا عقلست معیارت
سبکساری نبینی تا درین فرخنده میزانی

چرا با هزل و مستی بگذرانی زندگانی را
چرا مستی کنی و هوشیارانرا بخندانی

بغیر از درگه اخلاص، بر هر درگهی خاکی
بغیر از کوچهٔ توفیق، در هر کو بجولانی

بصحرای وجود اندر، بود صد چشمهٔ حیوان
گناه کیست چون هرگز نمینوشی و عطشانی

برای غرق گشتن اندرین دریا نیفتادی
مکن فرصت تبه، غواص مروارید و مرجانی

همی اهریمنان را بدسرشت و پست مینامی
تو با این بد سگالیها کجا بهتر ازیشانی

ندیدی لاشه‌های مطبخ خونین شهرت را
اگر دیدی، چرا بر سفره‌اش هر روز مهمانی

نکو کارت چرا دانند، بدرای و بداندیشی
سبکبارت چرا خوانند، زیر بار عصیانی

بتیغ مردم آزاری چرا دل را بفرسائی
برای پیکر خاکی چرا جان را برنجانی

دبیری و دبیر بی کتاب و خط و املائی
هژبری و هژبر بیدل و چنگال و دندانی

کجا با تند باد زندگی دانی در افتادن
تو مسکین کاز نسیم اندکی چون بید لرزانی

درین گلزار نتوانی نشستن جاودان، پروین
همان به تا که بنشستی، نهالی چند بنشانی


✍️ #پروین_اعتصامی
ابتدای قصیده: https://wisgoon.com/p/3S0LMUZRYF/

؛__________❤__________

#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی
#سرای_فارسی
#آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک
#حکایت #شعر_آیینی
دیدگاه ها (۳)

اندکی صبر سحر نزدیک است..

هر که رو انداخت ، خاطرجمع #زائر می شودقبل زائر کوله بار راه ...

قصیده‌ی زیبای ۵۸ بیتی از پروین اعتصامی💠 قسمت اول ٣٠ بیتاگر ر...

ای همه #خوبی تو را پس تو که رایی که را ؟ای #گل در #باغ ما پس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط