من برای باتو بودن بال و پر می خواستم

من برای باتو بودن بال و پر می خواستم
دلبری را از تو اما بیشتر می خواستم

خواب بودم دیدمت آغوش وا کردی گلم
بوسه ای را از لبت وقت سحر می خواستم

از میان تیرگی ها پر کشیدم سوی تو
با همه آشفتگی هایم شرر می خواستم

ناز میکردی بیایی تا ببینم روی تو
کاش میدی کنار تو ثمر می خواستم

توی هر کوچه در هر خانه ای را میزدم
مثل یک دیوانه از عشقم اثر می خواستم

گرچه با تشویش بودم در پی دیدار تو
عشق من شاید ندانی تاج سر میخواستم

#یوسف_حمزه

دیدگاه ها (۱)

صادق هدایت زیبا میگه...نابیناغصه نخور...!در دنیا چیز قشنگی ب...

قصه ی درد دل و غصهٔ شبهای درازصورتی نیست که جائی بتوان گفتن ...

ﺍﻣــﺮﻭﺯ ﺩﻟــﻢ ﺑــﺮﺍﯼ"ﺩﺍﺷــﺘــﻨــﺖ"ﭘــــﺮﮐــﻪ ﻧــﻪ ..ﭘــــﺮﭘـ...

فراموش نکنیم که اگر دلی را بردیمشکستیم ، گذشتیم و رفتیم …روز...

ستارگان جادویی

دختر سایه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط