کویر در نگینش کرد نشانم یزد با شکوهش را
کویر در نگینش کرد نشانم یزد با شکوهش را
گفت من کویرم بدون ریا و شوری که یک نگاه برده است مرا
که در عشق معنا کنم مردمانش را
یزد ریشه ام را نشان خاطره هاست
و با دانه ها یی از شن در احساسم جاریست
کویرش تشنگی من و قطره ی آبش گوارای من
لبم بوسه برفرهنگش زد به کام عشق من در یزد
و تصویرم در کاشی قدیمی لبخندی زیبا شد
یزد پخته مرا در آتشکده اش
که ترمه نقش زند به اندامم در باغ دولت آبادم
و من برج و باروی یزد را نگاه کردم که برسم به بازار خان
ببوسم مردمش را از دل و جان🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گفت من کویرم بدون ریا و شوری که یک نگاه برده است مرا
که در عشق معنا کنم مردمانش را
یزد ریشه ام را نشان خاطره هاست
و با دانه ها یی از شن در احساسم جاریست
کویرش تشنگی من و قطره ی آبش گوارای من
لبم بوسه برفرهنگش زد به کام عشق من در یزد
و تصویرم در کاشی قدیمی لبخندی زیبا شد
یزد پخته مرا در آتشکده اش
که ترمه نقش زند به اندامم در باغ دولت آبادم
و من برج و باروی یزد را نگاه کردم که برسم به بازار خان
ببوسم مردمش را از دل و جان🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
- ۱.۶k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط