🌈🍡🌊
#دیگه.نمیتونم.تحمل.کنم
شیلام اینقدرم زود میاید که ادم میمونه😑
ولی خوب من کی باشم بگم نیاد هم برا من خوبه هم شما😁✋🏻
پارت 3
+:چو.... چویا .. سان ....چیکار... میکنید؟( نقطه ها مکث برا خجالت)
_خفشو بغلم کن( چی فک کردین منحرفا -_- هنوز به اونجاهاش نرسیدیم😋)
+چ... چی!؟
_خفشو کاری گفتم و بکن
+با.... باشه
خیلی تعجب کردم ده تا فکر از سرم زد بیرون😑( عین شما ها:/)
بغلش کردم عین یه بچه لوس میمونه🥺
چند دقیقه بعد از نفسای مرتبش فهمیدم خوابیده!
خواستم ببرمش خونه دستشو انداختم دور گردنم و از بار خارج شدیم وقتی رسیدیم خونه چویا بردم اتاقش خودمم رفتم اتاقم( چی فک کردی ها اتاقاشون یکیه😒 البت شاید بعدا بشه:)
------صبح------
_صبح با احساس سر درد از خواب بیدار شدم من اتاقم بودم!
هیناتا چیشد شب که کاریش نکردم! ( چرا همه اینجا منحرفن به جز من😑🙂)
با عجله به سمت اتاقش رفتم مث یه فرشته خوابیده بود
نفس راحتی کشیدم اخیش هنوز سالمه!
رفتم بالا سرش تا بیدارش کنم هنوز ازش خجالت میکشم نمیدونم ماله چیه ( عاشق شدی داداش/:) چویا بسه این فکرا چین میکنی اخه!
رفتم سمت کوشش و گفتم
_هیناتا سان بیدار میشید( بچه با ادبم🙂)
+ولم کن دیگه ناروتو بزار بخوابم
_ناروتو کیه نامزدها یا......
نه نه حتما داداششه امکان نداره اصلا نه نامزدشه و نه معشوقش اره اره
اصلا .....اصلا چرا برام مهمه چرا!؟
با ارامش یه بار دیگه گفتم
_هیناتا سان صبح شده بیدار شید
+های هایدبیدار شدم تا خواستم رو تختم نشستم که چویا رو دیدم از جام پریدم کل صورتم قرمز شد
_تا منو دید قرمز شد خیلی تو این حالت کیوت بود کاشکی همیشه اینجور باشه
خب راستش دیروز گفتید دوست دارید باهام بیاید مافیا امروز چون میخواستم برم گفتم ببرمتون
+چشمام برق زد اریگاتووو چویا سان
_پس حاضر شو
)+من اینجا لباس ندارممممم
_اوه راس میگی میای الان بریم لباس بگیریم
+دیرت نمیشه؟
_نه بابا
+پس باشه ( با ذوق گفت بچم🥺)
_بردمش بازار تا براش لباس بگیر تو این نیم ساعت هر چی پوشید بهش میومد چرا اینقدر این دختر خاصه چرا با بقیه فرق داره
+خب کدومو بگیرم
_همشو
+همشو!
_اره
+ولی....
_من میرم حساب کنم
و هیناتا با قیافه مات و مبهوت داشت به چویا که میرفت حساب کنه نگاه میکرد😳😂
+ب.. باشه ب... برو
_خب بریم
+چجوری اینا ببریم
_اونا با من اول یه سر برگردیم خونه
+های
_رسیدیم خونه اینقدر ذوق داشت میشد از چشاش خوند خیلی کیوت بود لعنتی اگرم یه شانس بود که عاشقم بشه اگر بفهمه چقدر ادم گشتم و چه کار هایی کردم خب.......
ولش حالا عاشقم نیستش که البته فعلا دوباره میگم فعلا
+رفتم تو اتاق تا لباس عوض کنم نمیدونستم چی بپوشم!
که چویا اومد داخل و گفت
_اینو بپوش خیلی بهت میومد
+ب... باشه *سرخ شدن*
بعد از اتاق رفت تا بپوشم یه کتونی سفید با یه شلوار شیش جیب قرمز بود با به تیشرت سفید و یه کت لی قرمز به رنگ شلوارش
رفتم بیرون که دیدم چویا یه کتونی سفید با یه شلوار مشکی زاپ دار و به پر هم سفید که روش یه کت لی سبز لجنی پوشیده خیلی جذاب شده بود🥺قلبم داشت از جاش کنده نشد از پله رفتم پایین( خونه چوچو دو طبقس )
_از پله داشت پایین میومد خیلی جذاب شده بود( ای ننه🥺) سوار فراری مشکی شدیم و به سمت مافیا راه افتادیم
(علامت موری#)
جلوی در اتاق موری سان بودیم که در زدم موری ساما اجازه ورود دادن بعد از ورود ادای احترام کردیم
#چویا خوش حالم که میبینمت
_سلام موری ساما
#و شما هم......
_ایشون هیوگا هیناتا هستن
+سلام 😁✋🏻
#هیناتا چان از اسنایتون خوش بختم من موری اوکایاما هستم ریس مافیا بندر
+از اشنایوتون خوشبختم
#چویا میشه منو هیناتا چان را تنها برگزاری
_های
بعد از خروج همش نگران هیناتا بودم ار موری هر کاری برمیومد
------داخل اتاق------
#هیناتا چان میخوام بهت یه پیشنهاد بدم
+صورتش جدی شد چه پیشنهادی
#پس این صورت ترسناکته واقا لرزه میندازه میخوام بیای به مافیا
+برای چی؟
#چون تو چویا و دوس داری و اگر میخوای پیشش بمونی باید بیای مافیا
+تو که از قد تام خبر نداری
#درسته ندارم ولی حدس میزنم باهوشی و قدرت خیلی بالاس و از یه جهان دیگه اومدی درسته؟
+خوب
#خوب که اگر نیای به این فرقه( اگه اشتباه نوشتم بگید)برمیگردونم!
+ت ...... تو( از ترس )
#اره خبر دارم
حالا قبول میکنی؟
+با.....باشه
از در رفتم بیرون و با صحنه ای که دیدم شکه شدم چو... چویا.... تو......
خیلی زیاد شد😑
ایندفه شرط 50 تایی شدن مونه
بابای✋🏻🌊
شیلام اینقدرم زود میاید که ادم میمونه😑
ولی خوب من کی باشم بگم نیاد هم برا من خوبه هم شما😁✋🏻
پارت 3
+:چو.... چویا .. سان ....چیکار... میکنید؟( نقطه ها مکث برا خجالت)
_خفشو بغلم کن( چی فک کردین منحرفا -_- هنوز به اونجاهاش نرسیدیم😋)
+چ... چی!؟
_خفشو کاری گفتم و بکن
+با.... باشه
خیلی تعجب کردم ده تا فکر از سرم زد بیرون😑( عین شما ها:/)
بغلش کردم عین یه بچه لوس میمونه🥺
چند دقیقه بعد از نفسای مرتبش فهمیدم خوابیده!
خواستم ببرمش خونه دستشو انداختم دور گردنم و از بار خارج شدیم وقتی رسیدیم خونه چویا بردم اتاقش خودمم رفتم اتاقم( چی فک کردی ها اتاقاشون یکیه😒 البت شاید بعدا بشه:)
------صبح------
_صبح با احساس سر درد از خواب بیدار شدم من اتاقم بودم!
هیناتا چیشد شب که کاریش نکردم! ( چرا همه اینجا منحرفن به جز من😑🙂)
با عجله به سمت اتاقش رفتم مث یه فرشته خوابیده بود
نفس راحتی کشیدم اخیش هنوز سالمه!
رفتم بالا سرش تا بیدارش کنم هنوز ازش خجالت میکشم نمیدونم ماله چیه ( عاشق شدی داداش/:) چویا بسه این فکرا چین میکنی اخه!
رفتم سمت کوشش و گفتم
_هیناتا سان بیدار میشید( بچه با ادبم🙂)
+ولم کن دیگه ناروتو بزار بخوابم
_ناروتو کیه نامزدها یا......
نه نه حتما داداششه امکان نداره اصلا نه نامزدشه و نه معشوقش اره اره
اصلا .....اصلا چرا برام مهمه چرا!؟
با ارامش یه بار دیگه گفتم
_هیناتا سان صبح شده بیدار شید
+های هایدبیدار شدم تا خواستم رو تختم نشستم که چویا رو دیدم از جام پریدم کل صورتم قرمز شد
_تا منو دید قرمز شد خیلی تو این حالت کیوت بود کاشکی همیشه اینجور باشه
خب راستش دیروز گفتید دوست دارید باهام بیاید مافیا امروز چون میخواستم برم گفتم ببرمتون
+چشمام برق زد اریگاتووو چویا سان
_پس حاضر شو
)+من اینجا لباس ندارممممم
_اوه راس میگی میای الان بریم لباس بگیریم
+دیرت نمیشه؟
_نه بابا
+پس باشه ( با ذوق گفت بچم🥺)
_بردمش بازار تا براش لباس بگیر تو این نیم ساعت هر چی پوشید بهش میومد چرا اینقدر این دختر خاصه چرا با بقیه فرق داره
+خب کدومو بگیرم
_همشو
+همشو!
_اره
+ولی....
_من میرم حساب کنم
و هیناتا با قیافه مات و مبهوت داشت به چویا که میرفت حساب کنه نگاه میکرد😳😂
+ب.. باشه ب... برو
_خب بریم
+چجوری اینا ببریم
_اونا با من اول یه سر برگردیم خونه
+های
_رسیدیم خونه اینقدر ذوق داشت میشد از چشاش خوند خیلی کیوت بود لعنتی اگرم یه شانس بود که عاشقم بشه اگر بفهمه چقدر ادم گشتم و چه کار هایی کردم خب.......
ولش حالا عاشقم نیستش که البته فعلا دوباره میگم فعلا
+رفتم تو اتاق تا لباس عوض کنم نمیدونستم چی بپوشم!
که چویا اومد داخل و گفت
_اینو بپوش خیلی بهت میومد
+ب... باشه *سرخ شدن*
بعد از اتاق رفت تا بپوشم یه کتونی سفید با یه شلوار شیش جیب قرمز بود با به تیشرت سفید و یه کت لی قرمز به رنگ شلوارش
رفتم بیرون که دیدم چویا یه کتونی سفید با یه شلوار مشکی زاپ دار و به پر هم سفید که روش یه کت لی سبز لجنی پوشیده خیلی جذاب شده بود🥺قلبم داشت از جاش کنده نشد از پله رفتم پایین( خونه چوچو دو طبقس )
_از پله داشت پایین میومد خیلی جذاب شده بود( ای ننه🥺) سوار فراری مشکی شدیم و به سمت مافیا راه افتادیم
(علامت موری#)
جلوی در اتاق موری سان بودیم که در زدم موری ساما اجازه ورود دادن بعد از ورود ادای احترام کردیم
#چویا خوش حالم که میبینمت
_سلام موری ساما
#و شما هم......
_ایشون هیوگا هیناتا هستن
+سلام 😁✋🏻
#هیناتا چان از اسنایتون خوش بختم من موری اوکایاما هستم ریس مافیا بندر
+از اشنایوتون خوشبختم
#چویا میشه منو هیناتا چان را تنها برگزاری
_های
بعد از خروج همش نگران هیناتا بودم ار موری هر کاری برمیومد
------داخل اتاق------
#هیناتا چان میخوام بهت یه پیشنهاد بدم
+صورتش جدی شد چه پیشنهادی
#پس این صورت ترسناکته واقا لرزه میندازه میخوام بیای به مافیا
+برای چی؟
#چون تو چویا و دوس داری و اگر میخوای پیشش بمونی باید بیای مافیا
+تو که از قد تام خبر نداری
#درسته ندارم ولی حدس میزنم باهوشی و قدرت خیلی بالاس و از یه جهان دیگه اومدی درسته؟
+خوب
#خوب که اگر نیای به این فرقه( اگه اشتباه نوشتم بگید)برمیگردونم!
+ت ...... تو( از ترس )
#اره خبر دارم
حالا قبول میکنی؟
+با.....باشه
از در رفتم بیرون و با صحنه ای که دیدم شکه شدم چو... چویا.... تو......
خیلی زیاد شد😑
ایندفه شرط 50 تایی شدن مونه
بابای✋🏻🌊
۱۶.۲k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.