این روزها بدجور هوای یک جای دنج به سرم زده

.
این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده .
جایی شبیهِ خانه ی مادربزرگ که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ جیرجیرک ها میانِ حیاطش پهن است .
می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ گل هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد ،
می شود رویِ تخت چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی درخت ، عشق کرد .
می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ باغچه را تماشا کرد ،
می شود کودکانه شاد بود ،
می شود نفس کشید !
من برایِ دلخوشی ام نه ثروت می خواهم ، نه عشق ...
من با همین چیزهای ساده خوشبختم !
.
نرگس_صرافیان_طوفان .
💥
دیدگاه ها (۸)

دارم فیلمی بلند می سازمپر از پلان خوشبختیپر از نگاتیو لبخند!...

ای دل نشوی عاشق دیوانی کنی ما رابا آه جگرسوزی ویرانه کنی ما ...

‌‌راستی ..هنوز همرنگِ چشماتجعبه مداد رنگی ها راکلافه میکند ....

راه دادن بعضی ها به زندگیمان اشتباه محض است...اجازه ورود مید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط