و از تمام تو

.
و از تمام تو
تنها "شب" برایم مانده است
و چشم هایم
که خیالت را بهم می بافند
در این تاریکی
نمی توان رمان های عاشقانه خواند
و آرام گرفت
از چشم های سیاهم همین بر می آید
که پشت پلک هایم پنهانت کنم
گریه کنم
       گریه کنم
                 گریه کنم💙
دیدگاه ها (۱)

من در یک عکس دو نفره جا مانده ام .در آن عکس با تو ،قدم میزنم...

جمعهمرد با احساسی ست،که دلش معشوقه ای می خواهد،که دست های ظر...

بــــه اندازه یـــــک کلان شهـــــرحالـــــم ترافیـــــک است

من اگر مرد بودم ؛دست زنی را می گرفتم ،پا به پایش فصلها را قد...

ازمایشگاه سرد

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط