✔ ️احوال اهل بیت در خرابه شام
✔ ️احوال اهل بیت در خرابه شام
زخانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
عن منهال بن عمرو الدمشقی قال :
کنتُ أتمشّی فی أسواق دمشق ، وإذا أنا بعلیّ بن الحسین یمشی ویتوکّأ علی عصا فی یده ، ورِجلاه کأنّهما قصبتان! والدم یجری من ساقَیه! والصُفرة قد غَلَبت علیه!
قال منهال : فخَنقَتنی العبرة ، فاعترضتُه [أقبلت نحوه وواجهته] وقلت له : کیف أصبحت یابن رسول الله؟!
قال : یا منهال! وکیف یُصبِح من کان أسیراً لیزید بن معاویة؟!
یا منهال! والله ، منذ قُتِلَ أبی ، نساؤنا ما شبعن بطونهن!
ولا کَسَونَ رؤوسهن! صائمات النهار ، ونائحات اللیل.
یا منهال! أصبحنا مثل بنی إسرائیل فی آل فرعون! یُذبّحون أبناءهم ، ویستحیون نساءهم ، فالحاکم بیننا وبینهم الله ، یوم فصل القضاء.
أصبَحَت العرب تَفتخر علی العجم بأنّ محمداً منهم ، وتفتخر قریش علی العرب بأنّ محمداً منها ، وإنّا ـ عترة محمد ـ أصبحنا مقتولین مذبوحین ، مأسورین ، مشرّدین ، شاسعین عن الأمصار ، کأنّنا أولاد تُرکٍ أو کابل ، هذا صباحنا أهل البیت.
ثمّ قال : یا منهال! الحبس الذی نحن فیه لیس له سقف ، والشمس تصهَرنا ، فأفرّ منه سُوَیعةً لضعف بدنی ، وأرجع إلی عمّاتی وأخواتی ، خشیةً علی النساء.
قال منهال : فبینما أنا أُخاطبه وهو یخاطبنی وإذا أنا بإمرأةٍ قد خرجت من الحبس وهی تُنادیه ، فترکنی ورجع إلیها ، فسألتُ عنها وإذا هی عمّته زینب بنت علی تدعوه : إلی أینَ تمضی یا قرّة عینی؟
فرجع معها ، وترکنی ، ولم أزل أذکره وابکی.
◼ ️از منهال روایت شده است که گفت:
در بازار دمشق راه می رفتم که دیدم علی بن الحسین (امام سجاد صلوات الله علیه) در حالی که بر عصایی تکیه کرده ؛ دو پایش از شدت لاغری همچون دو چوب خشک شده و خون از ساق او جاری و چهره اش زرد گردیده بود؛ در حال رفتن است.
منهال گوید: با دیدن این صحنه بغض راه گلویم را گرفت؛ پیش رفتم و در مقابل آن حضرت ایستاده و عرضه داشتم: یابن رسول الله حال شما چگونه است؟
امام سجاد صلوات الله علیه فرمود:
ای منهال چگونه باشد حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است؟
ای منهال به خدا سوگند از وقتی که پدرم کشته شده تا کنون زنان ما شکمشان سیر نشده و پارچه ای نیافتند تا سرهای خود را با آن بپوشانند ؛ روزها در حال روزه و شب ها در حال گریه و ناله هستند.
ای منهال ما در این قوم مانند بنی اسرائیل در قوم فرعون شده ایم که پسرانشان را سر می بریدند و زنان ایشان را زنده می گذاشتند؛ خدا در روز دادگری میان ما و آنان داوری کند.
عرب بر عجم فخر می فروشد که محمد از ماست؛ قریش بر عرب فخر می فروشد که محمد از ماست؛ اما ما که عترت محمد (صلی الله علیه و آله) هستیم اینگونه کشته و سر بریده؛ اسیر و رانده شده و از خانمان و شهر و دیار دور افتادیم؛ گویا که از دیار تُرک و کابل هستیم؛ این است حال ما اهل بیت.
ای منهال! زندانی که ما در آن هستیم سقف ندارد و همواره آفتاب بر ما می تابد و من به جهت ضعف بدنی که دارم گاه چند دقیقه ای از آن فرار می کند اما چون نگران زنها هستم و به نزد عمه ها و خواهرانم باز می گردم
منهال گوید در حال سخن گفتن با آن حضرت بودم که ناگاه بانویی از محبس بیرون آمد و آن حضرت را صدا زد؛ ایشان نیز مرا ترک کرد و به نزد او رفت.
من درباره آن بانو پرسیدم و متوجه شدم که این عمه او زینب دختر علی (صلوات الله علیهما) بود که به وی گفت:
نور چشمم! کجا می روی؟
آن حضرت با وی بازگشت و مرا ترک کرد و من همیشه به یاد او می افتم و گریه می کنم.
📓 معالی السبطین ج ٢ ص ١٥٨ ، الفصل الرابع عشر ، المجلس الثانی عشر
📓 الأنوار النُعمانیّة ، للجزائری ج ٣ ص ٢٥٢
📓 زینب الکبری علیها السلام من المهد الی اللحد ص 495 و 496
بله
حضرت رقیه سلام الله علیها هم مثل پدرش امام حسین سلام الله علیه با شکم گرسنه و لب تشنه شهید شد
نساؤنا ما شبعن بطونهن!
😭 😭 😭
زخانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
عن منهال بن عمرو الدمشقی قال :
کنتُ أتمشّی فی أسواق دمشق ، وإذا أنا بعلیّ بن الحسین یمشی ویتوکّأ علی عصا فی یده ، ورِجلاه کأنّهما قصبتان! والدم یجری من ساقَیه! والصُفرة قد غَلَبت علیه!
قال منهال : فخَنقَتنی العبرة ، فاعترضتُه [أقبلت نحوه وواجهته] وقلت له : کیف أصبحت یابن رسول الله؟!
قال : یا منهال! وکیف یُصبِح من کان أسیراً لیزید بن معاویة؟!
یا منهال! والله ، منذ قُتِلَ أبی ، نساؤنا ما شبعن بطونهن!
ولا کَسَونَ رؤوسهن! صائمات النهار ، ونائحات اللیل.
یا منهال! أصبحنا مثل بنی إسرائیل فی آل فرعون! یُذبّحون أبناءهم ، ویستحیون نساءهم ، فالحاکم بیننا وبینهم الله ، یوم فصل القضاء.
أصبَحَت العرب تَفتخر علی العجم بأنّ محمداً منهم ، وتفتخر قریش علی العرب بأنّ محمداً منها ، وإنّا ـ عترة محمد ـ أصبحنا مقتولین مذبوحین ، مأسورین ، مشرّدین ، شاسعین عن الأمصار ، کأنّنا أولاد تُرکٍ أو کابل ، هذا صباحنا أهل البیت.
ثمّ قال : یا منهال! الحبس الذی نحن فیه لیس له سقف ، والشمس تصهَرنا ، فأفرّ منه سُوَیعةً لضعف بدنی ، وأرجع إلی عمّاتی وأخواتی ، خشیةً علی النساء.
قال منهال : فبینما أنا أُخاطبه وهو یخاطبنی وإذا أنا بإمرأةٍ قد خرجت من الحبس وهی تُنادیه ، فترکنی ورجع إلیها ، فسألتُ عنها وإذا هی عمّته زینب بنت علی تدعوه : إلی أینَ تمضی یا قرّة عینی؟
فرجع معها ، وترکنی ، ولم أزل أذکره وابکی.
◼ ️از منهال روایت شده است که گفت:
در بازار دمشق راه می رفتم که دیدم علی بن الحسین (امام سجاد صلوات الله علیه) در حالی که بر عصایی تکیه کرده ؛ دو پایش از شدت لاغری همچون دو چوب خشک شده و خون از ساق او جاری و چهره اش زرد گردیده بود؛ در حال رفتن است.
منهال گوید: با دیدن این صحنه بغض راه گلویم را گرفت؛ پیش رفتم و در مقابل آن حضرت ایستاده و عرضه داشتم: یابن رسول الله حال شما چگونه است؟
امام سجاد صلوات الله علیه فرمود:
ای منهال چگونه باشد حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است؟
ای منهال به خدا سوگند از وقتی که پدرم کشته شده تا کنون زنان ما شکمشان سیر نشده و پارچه ای نیافتند تا سرهای خود را با آن بپوشانند ؛ روزها در حال روزه و شب ها در حال گریه و ناله هستند.
ای منهال ما در این قوم مانند بنی اسرائیل در قوم فرعون شده ایم که پسرانشان را سر می بریدند و زنان ایشان را زنده می گذاشتند؛ خدا در روز دادگری میان ما و آنان داوری کند.
عرب بر عجم فخر می فروشد که محمد از ماست؛ قریش بر عرب فخر می فروشد که محمد از ماست؛ اما ما که عترت محمد (صلی الله علیه و آله) هستیم اینگونه کشته و سر بریده؛ اسیر و رانده شده و از خانمان و شهر و دیار دور افتادیم؛ گویا که از دیار تُرک و کابل هستیم؛ این است حال ما اهل بیت.
ای منهال! زندانی که ما در آن هستیم سقف ندارد و همواره آفتاب بر ما می تابد و من به جهت ضعف بدنی که دارم گاه چند دقیقه ای از آن فرار می کند اما چون نگران زنها هستم و به نزد عمه ها و خواهرانم باز می گردم
منهال گوید در حال سخن گفتن با آن حضرت بودم که ناگاه بانویی از محبس بیرون آمد و آن حضرت را صدا زد؛ ایشان نیز مرا ترک کرد و به نزد او رفت.
من درباره آن بانو پرسیدم و متوجه شدم که این عمه او زینب دختر علی (صلوات الله علیهما) بود که به وی گفت:
نور چشمم! کجا می روی؟
آن حضرت با وی بازگشت و مرا ترک کرد و من همیشه به یاد او می افتم و گریه می کنم.
📓 معالی السبطین ج ٢ ص ١٥٨ ، الفصل الرابع عشر ، المجلس الثانی عشر
📓 الأنوار النُعمانیّة ، للجزائری ج ٣ ص ٢٥٢
📓 زینب الکبری علیها السلام من المهد الی اللحد ص 495 و 496
بله
حضرت رقیه سلام الله علیها هم مثل پدرش امام حسین سلام الله علیه با شکم گرسنه و لب تشنه شهید شد
نساؤنا ما شبعن بطونهن!
😭 😭 😭
۲.۲k
۰۵ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.