رمان عشق داغ: پارت ۶
با خمیازی ای از خواب بلند شدم و چند لحظه به دور و اطرافم نگاه کردم و بعد همینطور که سرمو خاروندم گفتم: دیشب چه اتفاقی افتاد؟ با یادآوری دیشب به جواب این سوال پی بردم لپ ها و گوشام قرمز شدن به رنگ خون بیخیال این چرت و پرتا شدم و به سونیک نگاه کردم یه لحظه عقلم از کار افتاد خیلی آروم بهش نزدیک شدم به این فک میکردم که چطوری بوسش کنم سرمو به صورتش نزدیک کردم دستامو بهم مالیدم و بعد تندی لپشو بوسیدم وقتی سرمو بلند کردم تازه فهمیدم چه گوهی خوردم....یا خوده خدا من ماچش کردم!!!!!وایییی چشمای بازش بهم هشدار میداد باید فرار کنم آب دهنمو قورت دادم و با ترس و خجالت خواستم برم که یک پامو گرفتو کشید سمت خودش همونطور که دستامو با حالت التماس تکون میدادم گفتم:س..سونیک به قرآن منظوری نداشتم م..من راستش... سونیک پوزخندی زد و برم گردوند خدایی خیلی ترسناک نگاهم میکرد همونطور که صورتشو نزدیک صورتم میکرد گفت:سونیک: هع منظوری نداشتی؟ اوکی منم منظوری ندارم... متعجب پرسیدم چ_... مهلتی برای ادامه حرفم نداد و شروع به بوسیدنم کرد سرخ شده خیرش شدم....به زور سعی داشت زبونشو وارد دهنم کنه که خب موفق هم شد با گاز گرفتن لبم بهم هشدار داد که باید همراهی کنی سونیک: اوممممم خجالت زده با گونه های قرمز زل زدم بهش باورم نمیشه سره صبح بخواد هچین کاریو انجام بده.... خیلی محکم بوسم میکرد نمیتونستم نفس بکشم محکم منو گرفته بود که بعد از چند دقیه ولم کرد از زبان سونیک: همینجور داشتم لباش و مزه مزه میکردم خیلی طعم عالی داشتن اما چون نفس کم آوردم مجبور شدم ولش کنم اون مال منه من اونو به هیچ کس نمیدم میخوام این دنیا به دونه که شدو فقط مال منه نه مال کس دیگه که اون دوست یا هرچیز دیگه صداش میکنه که حواسم نبود دیدم شدو از خجالت تمام از حال رفت سرشو گذاشته بود روی پاهام....سرشو ناز کردم و بوسه ای بر روی پیشانیش کاشتم به نظر میومد خیلی خسته باشه برای همین گذاشتم بخوابه تا بعداا بلندش کنم...
ظهر اون روز از زبان نویسنده:
سونیک خیلی آروم پاشو گذاشت داخل اتاق و به سمت تخت حرکت کرد و چهار دستو پا روی تخت حرکت میکرد خیلی آروم سرشو خم کرد و در گوش شدو پچ زد: سونیک: شدو کوچولوی من، فرشته ی عصبانی من بلند شو ظهر شده شدو از خجالت تمام سرخ شده خیلی سریع روی تخت نشست و گفت: تو...توی..عو...عوضی در گوش من پچ زدی!!!! (باخجالت تمام) سونیک: مشکلش چیه تو دیگه مال منییی!!! تو باید از من اطاعت کنی نه اینکه افسارتو پاره کنی. شدو گوش هاش خم و دمش سرخ شده بودند نمیدونست باید چی بگه انگار که لال شده بود که دید سونیک بهش نزدیک میشد و.....
ادامه دارد....
نویسنده: خوب تا اینجا نظرتون چیه دوست داشتید این پارت رو؟😳🥺💫😇❤️💖🥲💕
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.