گیر افتادم میان

گیر افتادم میان
حروفی
که نامت را نمی خوانند
و در دهان
بودن نمی چرخند

تلو تلو می خورند
بین سطرها ی پایینی
در هجای نبودنت
که از هرطرف
نگاه کنی
زخمی است
بر تن ِحروفِ شکسته
که می گریزند
به سمت فراموشی
پاییز
قدم می زند،
بین واژه هایم
و تو حروف شکسته را
مشت ، مشت
در جیبش ریخته
و انحنای سر انگشتانت
را به کمرگاه اش رسانده ای
بگو چند سطر
شعر را پاک کنم
که به جای
یلدا برگردی
و آستین پیراهنت را
بتکانی از آذر
دیدگاه ها (۲)

اگر آدمهاااا

غصه هایتان را با قاف بنویسید

اه ای طبیب دل من

سلام صبحتون بخیرررر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط