پارت های از مصاحبه کای پارت²
پارت های از مصاحبه کای پارت²
رابطه بین یه طرفدار و یه آرتیست خودبهخود در طول زمان تغییر میکنه؟
+ وقتی که اول دبیو میکنی، واقعاً درکی از اینکه وجود یه طرفدار چه معنایی داره نداری. سرت با کامل کردن تمرینات و وظایفی که بهت سپردن و گفتن چیزهایی از قبیل ’ممنونم‘ و ’متشکرم‘ شلوغه. با اینکه اون موقعها کلماتم با ترکیب ناشیانهای از احساسات ساده و سطحی پُر شده بود، این روزها اون کلمات رو با درکی واضح از چیزی که بهخاطرش ممنونم، به زبون میارم. همینطور جریان مبادلهی افکار میتونه هم توی طرفدار و هم آرتیست باعث رشد و تحول بشه. درست مثل طوری که طرفدارها موقع انجام دادن یه سری کارهای خاص مدام به من فکر میکنن، منم کسی شدم که کارهام با افکار یه نفر دیگه تحت تاثیر قرار گرفته.
✵ نگاه کردن به خودت از دیدگاه بقیه چه چیزی رو درباره خودت کشف کردی؟
+قبلاً برای درک کردن دیدی که بقیه نسبت بهم داشتن تلاش زیادی میکردم، ولی این روزها دیگه اصلاً به این چیزها اهمیتی نمیدم. اون موقعها نگران این بودم که دیگران بهخاطر یه اشتباه چطور قضاوتم میکنن، مهم نبود چقدر کوچیک باشه، در هر صورت تبدیل به یه منبع استرس مفرط میشد برام. این طرز فکر من رو پاگیر کرد، باعث شد نتونم جلو برم و پیشرفت کنم. به این ترتیب، عقیدهی ’مهم نیست بقیه چه دیدی نسبت بهم دارن، من آدمیم که کاری رو انجام میدم که ازش لذت میبرم؛ پس فقط باید سعی کنم توی چیزی که میخوام خوب باشم، بهتر بشم‘ محکمتر و مسلمتر از قبل شد.
✵ برههای تو زندگیت هست که حتی کای، کسی که تو زمان حال زندگی میکنه، اون رو به یاد بیاره و اغلب ازش صحبت کنه؟
+ نیست، چون افکاری که امسال دارم ممکنه افکاری باشن که وقتی سال بعد از راه میرسه، دیگه نداشته باشم. داشتم با خودم فکر میکردم که باید یه دفترچه خاطرات بگیرم یا نه و خواهرم گفت اون نداره، چون نگه داشتن یه دفترچه خاطرات باعث میشه مدام گذشته رو به یاد بیاری. باهاش موافق بودم. من میخوام تو هر لحظهای از زمان حال، فقط روی احساسات و شرایط پیشِ رو تمرکز کنم.
✵موقعی که داری با دیگران ارتباط برقرار میکنی خیلی نرمال و بااعتمادبهنفسی، طرز برخورد یا روش خاصی هست که با کسب کردن تجربیات بیشتر، یاد گرفته باشی؟
+ هیچ طرز برخورد خاصی نبود که یاد بگیرم، ولی هر چی که دامنه و گستره ارتباطاتم وسیعتر شد، خیلی وسیعتر از روابط محدودی که وقتی کوچیکتر بودم داشتم، یه چیزی رو فهمیدم؛ اینکه هر چقدر من خودم رو وقف یه رابطه کنم و براش وقت بذارم، دقیقاً همون قدر به خودم برمیگرده و اینکه از نتیجه با شادی کار کردن دو نفر باهمدیگه، ممکنه همکاری و اشتراک خاصی حاصل بشه.
رابطه بین یه طرفدار و یه آرتیست خودبهخود در طول زمان تغییر میکنه؟
+ وقتی که اول دبیو میکنی، واقعاً درکی از اینکه وجود یه طرفدار چه معنایی داره نداری. سرت با کامل کردن تمرینات و وظایفی که بهت سپردن و گفتن چیزهایی از قبیل ’ممنونم‘ و ’متشکرم‘ شلوغه. با اینکه اون موقعها کلماتم با ترکیب ناشیانهای از احساسات ساده و سطحی پُر شده بود، این روزها اون کلمات رو با درکی واضح از چیزی که بهخاطرش ممنونم، به زبون میارم. همینطور جریان مبادلهی افکار میتونه هم توی طرفدار و هم آرتیست باعث رشد و تحول بشه. درست مثل طوری که طرفدارها موقع انجام دادن یه سری کارهای خاص مدام به من فکر میکنن، منم کسی شدم که کارهام با افکار یه نفر دیگه تحت تاثیر قرار گرفته.
✵ نگاه کردن به خودت از دیدگاه بقیه چه چیزی رو درباره خودت کشف کردی؟
+قبلاً برای درک کردن دیدی که بقیه نسبت بهم داشتن تلاش زیادی میکردم، ولی این روزها دیگه اصلاً به این چیزها اهمیتی نمیدم. اون موقعها نگران این بودم که دیگران بهخاطر یه اشتباه چطور قضاوتم میکنن، مهم نبود چقدر کوچیک باشه، در هر صورت تبدیل به یه منبع استرس مفرط میشد برام. این طرز فکر من رو پاگیر کرد، باعث شد نتونم جلو برم و پیشرفت کنم. به این ترتیب، عقیدهی ’مهم نیست بقیه چه دیدی نسبت بهم دارن، من آدمیم که کاری رو انجام میدم که ازش لذت میبرم؛ پس فقط باید سعی کنم توی چیزی که میخوام خوب باشم، بهتر بشم‘ محکمتر و مسلمتر از قبل شد.
✵ برههای تو زندگیت هست که حتی کای، کسی که تو زمان حال زندگی میکنه، اون رو به یاد بیاره و اغلب ازش صحبت کنه؟
+ نیست، چون افکاری که امسال دارم ممکنه افکاری باشن که وقتی سال بعد از راه میرسه، دیگه نداشته باشم. داشتم با خودم فکر میکردم که باید یه دفترچه خاطرات بگیرم یا نه و خواهرم گفت اون نداره، چون نگه داشتن یه دفترچه خاطرات باعث میشه مدام گذشته رو به یاد بیاری. باهاش موافق بودم. من میخوام تو هر لحظهای از زمان حال، فقط روی احساسات و شرایط پیشِ رو تمرکز کنم.
✵موقعی که داری با دیگران ارتباط برقرار میکنی خیلی نرمال و بااعتمادبهنفسی، طرز برخورد یا روش خاصی هست که با کسب کردن تجربیات بیشتر، یاد گرفته باشی؟
+ هیچ طرز برخورد خاصی نبود که یاد بگیرم، ولی هر چی که دامنه و گستره ارتباطاتم وسیعتر شد، خیلی وسیعتر از روابط محدودی که وقتی کوچیکتر بودم داشتم، یه چیزی رو فهمیدم؛ اینکه هر چقدر من خودم رو وقف یه رابطه کنم و براش وقت بذارم، دقیقاً همون قدر به خودم برمیگرده و اینکه از نتیجه با شادی کار کردن دو نفر باهمدیگه، ممکنه همکاری و اشتراک خاصی حاصل بشه.
۲۲۲
۲۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.