من از شب های تنهایی هزاران داستان دارم

من از شب های تنهایی، هزاران داستان دارم
درون دل نمی دانی، چه اندوهی نهان دارم

چه می‌پرسی ز سوز دل، که چون شمع سحرگاهی
ز عشق بی سر انجامم، بسی آتش به جان دارم

به باد نیستی دادم... اگر خاکستر عمرم
ولی شادم که عشقت را به سینه جاویدان دارم

بیا ای آرزوی دل ، دمی بشنو نوای دل
که این آوای مشتاقی، به یادت هر زمان دارم

روم کنجی به خاموشی، کنم سر زیر پر بی تو
نه دیگر شوق پروازی، نه میل آشیان دارم

به یاد آن شب وصلی که در پایت به سر کردم
کنون عمریست کز حسرت، دو چشم خونفشان دارم

به جامی تازه کن ساقی، خدایا کام خشکم را
که من امشب ز ناکامی، غمی بس بیکران دارم
دیدگاه ها (۱۳)

نان داغ و چای داغ و بوسه از لب های تو جملگی داغند اما این ...

نی بزن خواهش ولی امشب کمی غمگین نواز خوش نباشد حال من امشب ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط