پارت دوم بوسهیمافیا

پارت دوم _ #بوسه_ی_مافیا
صدای بوق ممتد ماشین‌ها با نورهای قرمز و سفید خیابون ترکیب شده بود. شب، نفس نمی‌کشید. هوای شهر خفه و مرموز بود، درست مثل اون لحظه‌ای که دیدمش... درست مثل همون دزدی لعنتی.

اما حالا، وسط یه تعقیب و گریز دیوونه‌کننده، صدای لاستیک‌هایی که روی آسفالت می‌سوختن، قلبمو با هر لحظه بیشتر می‌کوبوند. آدرنالین؟ نه… این اون نبود. اون لعنتی داشت نگام می‌کرد. از پشت فرمون ماشینی که کنار خیابون ایستاد، نگاهش توی آینه‌ٔ کناری قفل شد رو چشم‌هام.

جیمین.

لبخند کجی نشست گوشه‌ی لبش. اون لب‌هایی که یه بار فقط، اون شب… طعم گناه داشتن.

نفس عمیقی کشیدم. ذهنم فریاد می‌زد که فرار کن. ولی تنم؟ اون داشت حرکت می‌کرد سمتش. صدای در ماشین که باز شد، تپش قلبم رو برد بالا.

– «دلت تنگ نشده برام، جاسوس کوچولو؟»

دستمو گرفت، کشید توی ماشین. در بسته شد. چشم‌هام باهاش قفل شده بودن. فضا تنگ بود. نفس‌هام کوتاه. دستش هنوز دور مچم بود، محکم… اما حریص.

ا/ت– «جاسوس نیستم.»

– «نه؟ پس این برق چشمت واسه دیدن یه رئیس مافیاست یا یه مردی که اون شب... لباتو لرزوند؟»

نفسش خورد به گردنم. لرز به تنم افتاد. هوا داغ بود… نه بخاطر ماشین، بخاطر اون فاصله‌ای که بین‌مون نبود.
دستش اومد بالا، نشست رو گردنم. چشم‌هاش تاریک شدن. صدای نفس‌هاش عمیق‌تر شد.

– «باید بدونی… وقتی یه‌بار لمس می‌شی توسط یه مافیا… دیگه راه برگشتی نیست.»

قبل از اینکه چیزی بگم، لب‌هاش نشست رو لب‌هام. خشن. گرسنه. پر از حسی که تا عمق وجودمو سوزوند. بوسه‌ای نبود… جهنمی بود که با لذت توش می‌سوختم.

دستم بی‌اراده رفت پشت گردنش. نفس‌هام قاطی شد با اون حس آشنا. جیمین… رئیس دشمنم… اما حالا، تنها چیزی که می‌خواستمش بود.

– «داری با آتیش بازی می‌کنی، دختر رئیس.»

ا/ت به سختی نفس کشید. صدای ضربان قلبش توی گوشش می‌پیچید، اما نگاهش همچنان قفل شده بود روی اون چشم‌های تیره.

– «شاید بخوام بسوزم… توی آتیش #تو

تو #وسط فرار منو بوسیدی .... حالا فک میکنی ازت #فرار میکنم؟...
خب میتونی #حدس بزنی پارت سوم با #بوسه شروع میشه یا #گلوله.
دیدگاه ها (۳۲)

فکر نکن اکسپلور اتفاقیه...وقتی پای #بوسه‌_ی_مافیا وسط باشه، ...

هیونگ رد داده همه رو میخواد رو پاهاش بشونه🤦‍♀️😅یکی اینو جمعش...

کیا رو #اجوشی_لی کراش دارن و زدن🫠

هی خانوم... وقتی #اونجوری راه میری، #هوش از سرم میپره ... دل...

پارت : ۳۰

پارت : ۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط