ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم
وین یک‌دمِ عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیْرِ کُهَن درگذریم
با هفت‌هزار سالگان سربه‌سریم

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش

جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین میزندش
دیدگاه ها (۲)

خوشبختی هایم رابا عجله در سرنوشتم نوشته بودندبد خط بودروزگار...

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر ت...

کسی را دوست_داشتنیعنی از او حمایت کردن‌‌..‌در کلام و در رفتا...

این شعر زیبا حکایت این روزهای ماست👌چه کسی میگوید:که گرانی شد...

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریموین یکدم عمر را غنیمت شمریمفردا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط