دیگر از زلف سیاهت گله ای نیست برو

دیگر از زلف سیاهت گله ای نیست برو
یا اگر هست مرا حوصله ای نیست برو

خسته از مکر برادر منِ افتاده به چاه
یوسف بخت مرا "قافله ای" نیست برو

بخت من خواب شد و در پی خوابم دیدم
بر لب تازه عروسم "بله ای" نیست برو

من دلم پیش کسی آنور دنیا گیر است
گرچه تا منزل تو "فاصله ای" نیست برو

هر مسافر برسد قلب مرا می شکند
در نمازمن اگر "نافله ای "نیست برو

از ازل گفت خدا زاده ی تنها شدنی
همه رفتند ،"تو هم مسئله ای ، نیست برو

من و معشوقِ خیالم همه شب درجنگیم
دیگر از زلف سیاهت گله ای نیست برو

#احمدجم
دیدگاه ها (۱)

مثل شمعی تا سحر با چشم گریان، در سکوتبس که فکر شعله ور داریم...

پای شکسته گرچه به جایی نمیرسد؛آه شکستگان به اثر زود می رسد ....

گرچه ازجور تو تاصبح نخوابیدم، لیکمصلحت نیست نگویم به شما صبح...

همه یک روز به گذشته برمی گردیمبرای کسانی کهدوستمان داشتند و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط