✍ گویند؛ صاحب دلی، برای کاری وارد جمعی شد.
✍ گویند؛ صاحب دلی، برای کاری وارد جمعی شد.
حاضرین همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از انجام کارهایش پند گوید، او نیز پذیرفت.
کارهایش که تمام شد، همگی نشستند و چشم ها به سوی او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:
ای مردم!
🔸 هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخواست.
گفت:
🔹 حال هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!
باز کسی برنخواست.
گفت:
🔴 شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید!!!
_____________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
حاضرین همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از انجام کارهایش پند گوید، او نیز پذیرفت.
کارهایش که تمام شد، همگی نشستند و چشم ها به سوی او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:
ای مردم!
🔸 هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخواست.
گفت:
🔹 حال هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!
باز کسی برنخواست.
گفت:
🔴 شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید!!!
_____________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
۲۴۵
۲۰ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.