من ماهت میشم تو خورشیدم🙃🤍🐾

من ماهت میشم تو خورشیدم🙃🤍🐾
پارت۳۵
پانیذ:سرم درد میکرد رو تخت بودم صداها بهم ریخته بود
رضا:میتونم ببینمش
دکتر:بله همین الان وارد اتاق شدن
رضا:مرسی
پانید:چشامو کم کم باز کردم دیدم رضاعه*چه هوشی😂*
رضا:خوشگلم دیدی چیزی نبود
پانیذ:اوهوم*ذوق و کِسِل*
رضا:تا فردا باید اینجا بمونی بعد میای
پانیذ:وایییی
رضا:چیشد
پانیذ:اخه من اینجا حوصلم سر میره
رضا:نگران نباش من پیشتم
پانیذ:راستی تو چجوری اومدی کیش مسافرت چجوری پیچوندی؟؟
رضا:بابام بهم گف پسرم چند وقته نرفتی بیرون با دوستات بعد گفت با دوستات برو یه مسافرت بعد برگرد
پانیذ:اخیش
رضا:چرا
پانیذ:ترسیدم کسی بفهمه
رضا:خب بفهمه من وقتی برگردیم میام خواستگاری
پانیذ:منم جواب رد میدم*اذیت میکنه*
رضا:ای خداا
پانیذ:شوخی کردم بابا