انتقام عاشقانه پارت

انتقام عاشقانه پارت ۴
هانیا داشت نقشه قتلم رو میکشید که گارسون اومد تا سفارش ها رو بگیره،چون نانیا سلیقه هممون رو میدونست خودش سفارش هارو داد.
هانیا و نانیا دوقلواند و یک سال از من بزرگترند اما نانیا یک دقیقه از هانیا بزرگ تره هانیا عین خودم شر و شیطونه اما نانیا آرومه
تو فکر بودم که هانیا گفت:
+تو کدوم گروه افتادی؟چندنفرن؟؟؟؟؟
-گروه گات سون هفت نفرن و من اولین عضو دختر گروهم
هانیا و نانیا هم زمان گفتند
+×هاااااااااا
-این که زیاد تعجب نداره تازه باهاشون تو یک خونه هم باید زندگی کنم
هانیا که داشت آبمیوه میخورد با حرف من آبمیوه پرید تو گلوش و به سرفه افتاد نانیا هم سریع رفت و زد پشت کمر هانیا تا بهتر شه یکم که حالش بهتر شد گفت:
+دیوونه شدی؟؟؟؟؟
-من نه اما انگار رئیس کمپانی دیوونه شده
+یعنی تو واقعا میخوای با یه گله پسر تو یه خونه بمونی
-به نظر تو با پدربزرگی که من دارم چاره ای جز این دارم؟؟؟؟؟
+نه حرف تو هم حرف حسابع
-ولش کن بزار یع چیز باحال بت بگم تو یه گروه یکی پیدا کردم عین خودم شیطونه
+ما دیوونه بازی های تو یکی رو نیمتونیم تحمل کنیم حالا وای بحال اون گروهی که باید دوتا دیوونه رو تحمل کنه
-هههلهله دیگ به دیگ میگه روم سیاه تو خودت از من دیوونه تری
+بحث من فرق میکنه
-ببخشید چه فرقی میکنه
+برای من این نانیا اسکل هست کنترلم کنه زیاد شیطنت نکنم
×اسکل عمته
+اول وقتی میگم اسکلی نگو نه آخه خره ما با هم خواهریم پس عمه من عمه تو هم میشه دوماً نخود آش نشو بزار جواب اینو بدم
-بمیرم برات که تو چقدم ساکتی
+میدونی چیه از خدا میخوام یع شوهر گیرت بیاد جرئت نکنی دیگه دیوونگی کنی
-واه واه ترسیدم
من و هانیا داشتیم کلکل میکردیم که با آوردن غذا ساکت شدیم و غذامون رو خوردیم. بعد از غذا با بچه ها خدافظی کردم و از رستوران خارج شدم و سوار اولین تاکسی شدم و آدرس رو دادم.چند دقیقه بعد جلوی خونه نگه داشت پیاده شدم،چون کلید ها رو از رئیس گرفتم خودم در ها رو باز کردم و رفتم داخل؛هیچ کس تو پذیرایی نبود حدس زدم حتما خوابیدند خودمم چون خسته بودم رفتم تو اتاقم و لباس هامو با تاپ شلوارک عروسکی عوض کردم و خوابیدم....
(اینم از پارت ۴ امیدوارم خوشتون اومده باشه،لایک و کامنت یادتون نره حتما نظر بدید)
دیدگاه ها (۲۲)

برای آجی جون جونی هانیا جونم

اگه جوابتون گزینه ۳ یا ۴ بگید براچی تا فیک رو بهتر کنم

دختر باس کلکسیون بندانگشتی داشته باشع😘 😇 😘 😇

پارت ۱۲رز وحشیاون دختر ات نیست اون دختر خواب بود  اروم از رو...

ظهور ازدواج )( پارت۳۳۵ فصل ۳ ) چي؟ نفسم بند اومد و هول چشم...

رمان جیمین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط