آن شب میان خانه مراسم گرفته بود
آن شب میان خانه مراسم گرفته بود
پیوند اشکهای علی بود و خون رود
بودند زینب و حسنین و زنی که داشت…
…می ریخت آب و غیر همین ها کسی نبود
محرم نداشتند بجز آستینشان
گریه کنان روضه دستی که شد کبود
آنقدر غسل او به نوازش شبیه بود
انگار کن که فاطمه در خواب رفته بود
تا اینکه دست کوه با بازی او رود خورد
لرزید زانوانش و آتش فشان نمود
پروانه ها دویده به بالین شمع و بعد
می سوختند و باز به بالا رسید دود
دودی که پلکهای خدایی به هم کشید
یک قطره هم چکید و به آن خانه در فرود
فرمود سجده های به تن را قیام کن
دارد قیام عرش خدا می شود سجود
حسین رستمی
پیوند اشکهای علی بود و خون رود
بودند زینب و حسنین و زنی که داشت…
…می ریخت آب و غیر همین ها کسی نبود
محرم نداشتند بجز آستینشان
گریه کنان روضه دستی که شد کبود
آنقدر غسل او به نوازش شبیه بود
انگار کن که فاطمه در خواب رفته بود
تا اینکه دست کوه با بازی او رود خورد
لرزید زانوانش و آتش فشان نمود
پروانه ها دویده به بالین شمع و بعد
می سوختند و باز به بالا رسید دود
دودی که پلکهای خدایی به هم کشید
یک قطره هم چکید و به آن خانه در فرود
فرمود سجده های به تن را قیام کن
دارد قیام عرش خدا می شود سجود
حسین رستمی
۳۳۶
۲۳ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.