اگر بهت بگن فقط یک ماه دیگه زنده هستی، این یک ماه رو چطور
اگر بهت بگن فقط یک ماه دیگه زنده هستی، این یک ماه رو چطور میگذرونی؟!🙂🖤
یک دفترچه زندگی من رو تغییر داد..
البته خود دفترچه نه، محتویات اون !!
من خیلی اتفاقی به دفتر خاطرات همکلاسیم برخوردم و وقتی خوندمش فهمیدم داره میمیره ..
اونجا نوشته بود که بخاطر بیماری، مدت خیلی کمی زنده است...
من هیچ احساسی به دخترها نداشتم.. حتی به آدم ها هم حسی نداشتم و مرده یا زنده بودنشون برام اهمیتی نداشت..
اما تصمیم گرفتم با ساکورا بیشتر وقت بگذرونم، به نظرم وقت گذروندن با کسی که مدت کمی زنده بود، جالب بود..🤷🏻♂
بهش نزدیک شدم و خودش ماجرای بیماریش رو برام تعریف کرد.. گفت یک لیست از کارهایی درست کرده که دلش میخواد قبل از مرگ انجامشون بده..
شروع کردیم هرروز یکی از اون کارها رو باهم انجام میدادیم و لیست یکی یکی تیک میخورد ✅
اوایل خوشحال بودم که دوست جدیدی دارم و این برام هیجان انگیز بود..
اما کم کم اتفاقی افتاد که حتی تصورش هم برام غیر ممکن بود.. من عاشق شدم !!❤️
باورم نمیشد، منی که کمترین حسی به دخترها نداشتم، حالا عاشق شده بودم، اون هم نه یک دختر عادی، عاشق دختری شدم که زمان زیادی برای زنده بودن نداشت و داشت میمرد 🥲💔
قرارهایی که اول برای سرگرمی میرفتم، حالا به مهم ترین بخش زندگیم تبدیل شده بودن،
اگر نمیدیدمش انگار یک چیزی گم کرده بودم..!
باید سعی میکردم نجاتش بدم، باید با دکترها حرف میزدم و آزمایش های جدیدتری رو امتحان میکردیم، نمیتونستم اجازه بدم اولین و تنها عشق زندگیم بمیره، اما از پسش برمیومدم..؟
میتونستم جون دختری که عاشقش شدم رو نجات بدم یا فقط باید تسلیم سرنوشت میشدم وسعی میکردم روزهای باقی مونده رو براش شیرین تر بکنم ..!؟
مانگا «میخوام پانکراست رو بخورم»
قشنگ ترین و احساسی ترین داستان دنیا🥲
داستانی پرکشش و جذاب که از ابتدا شما رو شک زده میکنه و غرق ماجراش میشید !
این یکی از قشنگ ترین مانگاهایی هست که میتونین بخونین داستان دونفری که از دو دنیای مختلفن یکی که قراره بمیره اما پر از زندگیه پر از چیزهایی که میخواد تجربه کنه ...
پر از آدمایی که بهشون اهمیت میده دیگری زندس و کلی وقت داره اما هیچ کدوم از اینهارو نداره تو دنیای خیالش غرقه !
ما تصمیم های دو آدم از زندگی متفاوت رو میبینیم که چطور باعث میشه به هم برسن و تغییر کنن و درسته شاید از اول آخر ماجرا رو بدونیم ولی چرا بازم شوکه میشیم ؟
چون اتفاقی میفته که انتظارشو نداریم ❤️🩹
یک دفترچه زندگی من رو تغییر داد..
البته خود دفترچه نه، محتویات اون !!
من خیلی اتفاقی به دفتر خاطرات همکلاسیم برخوردم و وقتی خوندمش فهمیدم داره میمیره ..
اونجا نوشته بود که بخاطر بیماری، مدت خیلی کمی زنده است...
من هیچ احساسی به دخترها نداشتم.. حتی به آدم ها هم حسی نداشتم و مرده یا زنده بودنشون برام اهمیتی نداشت..
اما تصمیم گرفتم با ساکورا بیشتر وقت بگذرونم، به نظرم وقت گذروندن با کسی که مدت کمی زنده بود، جالب بود..🤷🏻♂
بهش نزدیک شدم و خودش ماجرای بیماریش رو برام تعریف کرد.. گفت یک لیست از کارهایی درست کرده که دلش میخواد قبل از مرگ انجامشون بده..
شروع کردیم هرروز یکی از اون کارها رو باهم انجام میدادیم و لیست یکی یکی تیک میخورد ✅
اوایل خوشحال بودم که دوست جدیدی دارم و این برام هیجان انگیز بود..
اما کم کم اتفاقی افتاد که حتی تصورش هم برام غیر ممکن بود.. من عاشق شدم !!❤️
باورم نمیشد، منی که کمترین حسی به دخترها نداشتم، حالا عاشق شده بودم، اون هم نه یک دختر عادی، عاشق دختری شدم که زمان زیادی برای زنده بودن نداشت و داشت میمرد 🥲💔
قرارهایی که اول برای سرگرمی میرفتم، حالا به مهم ترین بخش زندگیم تبدیل شده بودن،
اگر نمیدیدمش انگار یک چیزی گم کرده بودم..!
باید سعی میکردم نجاتش بدم، باید با دکترها حرف میزدم و آزمایش های جدیدتری رو امتحان میکردیم، نمیتونستم اجازه بدم اولین و تنها عشق زندگیم بمیره، اما از پسش برمیومدم..؟
میتونستم جون دختری که عاشقش شدم رو نجات بدم یا فقط باید تسلیم سرنوشت میشدم وسعی میکردم روزهای باقی مونده رو براش شیرین تر بکنم ..!؟
مانگا «میخوام پانکراست رو بخورم»
قشنگ ترین و احساسی ترین داستان دنیا🥲
داستانی پرکشش و جذاب که از ابتدا شما رو شک زده میکنه و غرق ماجراش میشید !
این یکی از قشنگ ترین مانگاهایی هست که میتونین بخونین داستان دونفری که از دو دنیای مختلفن یکی که قراره بمیره اما پر از زندگیه پر از چیزهایی که میخواد تجربه کنه ...
پر از آدمایی که بهشون اهمیت میده دیگری زندس و کلی وقت داره اما هیچ کدوم از اینهارو نداره تو دنیای خیالش غرقه !
ما تصمیم های دو آدم از زندگی متفاوت رو میبینیم که چطور باعث میشه به هم برسن و تغییر کنن و درسته شاید از اول آخر ماجرا رو بدونیم ولی چرا بازم شوکه میشیم ؟
چون اتفاقی میفته که انتظارشو نداریم ❤️🩹
۳۰.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱