دل نوشته ایی برای شهید جهاد مغنیه :
دل نوشته ایی برای شهید #جهاد_مغنیه :
#جهاد من ...!!!
محبوب من ...!!!
دلم دلم دلم ...
دلم برای دلم میسوزد ...
در قفس دنیا گیر کرده ام ...
دلم دلم دلم ...
از حال این روز هایم بیزارم ...
خیلی بیزارم ...
پرنده ایی هستم؛ خویشتن را در قفس محبوس میبینم ؛ میخواهم به در آیم ...
سیم های خاردار گناهانم مانع اند ...
اشتیاق دارم عروس شوم ...
#دختر م دیگر ...
اما میخواهم لباس سپید عروسی ام همان کفن سپیدی باشد که تزیین شده با خون من است ...
جهاد !
من نالانم از دنیایی که به انداره آب بینی بزغاله ایی ارزش ندارد ...
نالانم از مردمانش ...
نالانم از خودم ...
عمری است بی قرار و بی تابم ...
بی تابی برای رهایی ...
میدانی ...
من ...
خیلی وقت است بیخیال همه شدم ...
بیخیال زندگی ...
بیخیال آدم ها ...
و دیری است با دلم تنها در اتاقی تنگ و تاریک نزدیک آسمان زندگی میکنیم ...
دلتنگی امانم را بریده ...
اما من به مردی از جنس آسمان قول داده ام ...
من به او قول داده ام که برف های ظلمت را آب کنم و بهاری ابدی رقم بزنم ...
من به تو قول داده ام جهاد.
قول دادم مادری شوم که همسر و تک تک فرزندانش را فدای بک تار موی #امام_زمان )عج( خویش کند ...
دارم جان میکنم تا پای قولم بایستم ...
مانند ماهی ایی شده ام که از آب بیرون آمده ...
میترسم اگر دیر به آب حقیقی برسم جان دهم .
اما تویی که به تو قول دادم نگران نباش ...
سرم برود قولم نمیرود،
آه ...
میشود که سرم برود ؟؟؟ ...
جهاد من ...
تاج سرمن ...!!!
اسیر تن نیستم ...
اسیر دنیا نیستم ...
اسیر آدم هایش نیز نیستم ...
تنها اسیر یک چیزم :
چشمان زیبایی که رفت و داغ نگاهی دیگر بر دل عزیزانش گذاشت ...
اسیر چشمانی که برق های نگاهش را برد برای آسمانی ها ...
و این اسارت برای من عین آزادی است در این دنیای فانی ...
اسارتی که قرار را از من گرفته تا آزاد شوم ...
ز فراق چون ننالم من دل، شکسته چون نِی
که بسوخت بندبندم ز حرارت جدایی
التماس دعای پرواز پرنده ایی بی سر ...
#فکر_نو #شهید #شهادت
#جهاد من ...!!!
محبوب من ...!!!
دلم دلم دلم ...
دلم برای دلم میسوزد ...
در قفس دنیا گیر کرده ام ...
دلم دلم دلم ...
از حال این روز هایم بیزارم ...
خیلی بیزارم ...
پرنده ایی هستم؛ خویشتن را در قفس محبوس میبینم ؛ میخواهم به در آیم ...
سیم های خاردار گناهانم مانع اند ...
اشتیاق دارم عروس شوم ...
#دختر م دیگر ...
اما میخواهم لباس سپید عروسی ام همان کفن سپیدی باشد که تزیین شده با خون من است ...
جهاد !
من نالانم از دنیایی که به انداره آب بینی بزغاله ایی ارزش ندارد ...
نالانم از مردمانش ...
نالانم از خودم ...
عمری است بی قرار و بی تابم ...
بی تابی برای رهایی ...
میدانی ...
من ...
خیلی وقت است بیخیال همه شدم ...
بیخیال زندگی ...
بیخیال آدم ها ...
و دیری است با دلم تنها در اتاقی تنگ و تاریک نزدیک آسمان زندگی میکنیم ...
دلتنگی امانم را بریده ...
اما من به مردی از جنس آسمان قول داده ام ...
من به او قول داده ام که برف های ظلمت را آب کنم و بهاری ابدی رقم بزنم ...
من به تو قول داده ام جهاد.
قول دادم مادری شوم که همسر و تک تک فرزندانش را فدای بک تار موی #امام_زمان )عج( خویش کند ...
دارم جان میکنم تا پای قولم بایستم ...
مانند ماهی ایی شده ام که از آب بیرون آمده ...
میترسم اگر دیر به آب حقیقی برسم جان دهم .
اما تویی که به تو قول دادم نگران نباش ...
سرم برود قولم نمیرود،
آه ...
میشود که سرم برود ؟؟؟ ...
جهاد من ...
تاج سرمن ...!!!
اسیر تن نیستم ...
اسیر دنیا نیستم ...
اسیر آدم هایش نیز نیستم ...
تنها اسیر یک چیزم :
چشمان زیبایی که رفت و داغ نگاهی دیگر بر دل عزیزانش گذاشت ...
اسیر چشمانی که برق های نگاهش را برد برای آسمانی ها ...
و این اسارت برای من عین آزادی است در این دنیای فانی ...
اسارتی که قرار را از من گرفته تا آزاد شوم ...
ز فراق چون ننالم من دل، شکسته چون نِی
که بسوخت بندبندم ز حرارت جدایی
التماس دعای پرواز پرنده ایی بی سر ...
#فکر_نو #شهید #شهادت
۱.۱k
۱۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.