عموی عزیزم
عموی عزیزم
تو نیستی و ما هرکدام یک گوشه شهر،
یک طرف این دنیا توی لاک خودمان فرو رفتهایم.
انگار دیگر دلیلی برای دور هم جمع شدن نداریم.
حالا نگو که آمدهام گلایه کنم.
دستهایم را نگاه کن. چشمهایم را ببین.
در غصه دوری تو تکیده شدهاند
و من از این ناراحت نیستم.
حاضرم از این تکیدهتر و لاغرتر شوم
اما تو را به من برگردانند.
تو نیستی و ما هرکدام یک گوشه شهر،
یک طرف این دنیا توی لاک خودمان فرو رفتهایم.
انگار دیگر دلیلی برای دور هم جمع شدن نداریم.
حالا نگو که آمدهام گلایه کنم.
دستهایم را نگاه کن. چشمهایم را ببین.
در غصه دوری تو تکیده شدهاند
و من از این ناراحت نیستم.
حاضرم از این تکیدهتر و لاغرتر شوم
اما تو را به من برگردانند.
۶۰۷
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.