به عقربه های

به عقربه های
ساعت نگاه می کنم
به صفحه های ورق خورده ی تقویم نیز هم
دیر زمانیست که سرعت گذر دقایق و روزها را صد چندان حس می کنم
نه تلخ است ونه شیرین
انگاربرایم فرقی نمی کند پاییز باشد
یا بهارفصل آتش باشد
یا زمهریرسرد وگرم، دلنواز و روح گداز،
نبودنت چه دلگیر می شود
گاهی
انبوهی از خاک و تمنای بودنت
کدامین را باور کنم
فصل سردی بود ...
حقیقت تلخی است
بی اعتنایی و چه سخت است
تظاهرگاهی یک حرف، یک نگاه و گاهی
یک اشتباه را باید تمام کرد
و سنگ سختی که بپوشاند دردهایت را......
دیدگاه ها (۱)

با توام ای لنگر تسکینای تکان های دل ای آرامش ساحلبا توام ای ...

یه چیزهایی هست که آدم دوست داره فــــقــــط با یـــــــــکنف...

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست...پروردگارا! این روزها آر...

تو ماه رابیشتر از همه دوست می داشتیو حالاماه هر شبتو را به ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط