من هم عروسک کوکیِ تقدیری بودم که هیچ عروسکی در رویایش هم
من هم عروسک کوکیِ تقدیری بودم که هیچ عروسکی در رویایش هم برای ثانیه ای خود را در تقدیری چنان ظالمانه تصور نمیکند
دست از رویا میکشمُ
با نگاهی پر از تردید
با سو ظنی دلشکننده
با ناباوری کلام
پرده ها را میکشم و به گوشه ای میروم
و آهسته نقاب را از سرم بر میدارم
و مانند پتروس دست در چشمانم میکنم تا مبادا چشمان بهت زده ام دوباره سراغ گریه را بگیرند... حالِ بدت حالِ منو بد میکنه
تو پیدا ترین راهِ گُمراهیامی
تو اعتیادِ تَرکِ معتادیامی
اصلی ترین دلیلِ گُستاخیامی
زخم رو صورتِ جغرافیامی
دست از رویا میکشمُ
با نگاهی پر از تردید
با سو ظنی دلشکننده
با ناباوری کلام
پرده ها را میکشم و به گوشه ای میروم
و آهسته نقاب را از سرم بر میدارم
و مانند پتروس دست در چشمانم میکنم تا مبادا چشمان بهت زده ام دوباره سراغ گریه را بگیرند... حالِ بدت حالِ منو بد میکنه
تو پیدا ترین راهِ گُمراهیامی
تو اعتیادِ تَرکِ معتادیامی
اصلی ترین دلیلِ گُستاخیامی
زخم رو صورتِ جغرافیامی
۳.۱k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.