مُدتی ست
مُدتی ست
دست و پا چُلُفتی شده ام
حواسم پَرت است
با خودکارِ بدونِ جوهر
شعر مینویسم
و در قَفَسه کتاب هایم
یک جفت کَبوتر
آب و واژه میخورند
همین دیروز
باران که می بارید
با کفش های لِنگه به لِنگه
در خیابان
پرواز میکردم
و جای کِرایه
به راننده تاکسی
آدرس محله ای در اُردیبهشت را دادم
خلاصه مدتی ست
هر کاری میکنم
میگویند:
عاشقی؟!
دست و پا چُلُفتی شده ام
حواسم پَرت است
با خودکارِ بدونِ جوهر
شعر مینویسم
و در قَفَسه کتاب هایم
یک جفت کَبوتر
آب و واژه میخورند
همین دیروز
باران که می بارید
با کفش های لِنگه به لِنگه
در خیابان
پرواز میکردم
و جای کِرایه
به راننده تاکسی
آدرس محله ای در اُردیبهشت را دادم
خلاصه مدتی ست
هر کاری میکنم
میگویند:
عاشقی؟!
۸۹۴
۱۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.