اصلا مجالی برای شب و خواب شب پیش نیامد فقط پنجشش ساعت

🌸اصلا مجالی برای شب و خواب شب پیش نیامد! فقط پنج،شش ساعت از دستگیری ام گذشته بود. حسابی شک برم داشته بود؛ نکند کاسه ای زیر نیم کاسه است و اینها می خواهند به لحاظ روحی اذیتم کنند؟

🌸طرف وقتی تردیدم را دید صدایش را بلند کرد و گفت: چرا نمی ری؟ بگم بندازنت بیرون؟!
عبایم را دوش انداختم و عمامه ام را سر گذاشتم. وسایلم را برداشتم و دنبال سرباز راه افتادم. به در خروج که رسیدم، بازش کرد. هنوز توی قدم هایم تردید بود. همین که پا گذاشتم بیرون، انتظار نداشتم با یک جمعیت چند صد نفری مواجه شوم.

🌸کسی فورا مرا در آغوش کشید و درحالی معناقه می کرد، خیلی گرم و پرمحبت مشغول سلام و احوالپرسی شد. نگاهش کردم. با نشانه هایی که اخوی داده بود فهمیدم این همان آقا موسی، یا یا به قول خودشان خالو موسی است. جواب سلام و احوالپرسی را دادم. گفت: ما واقعا شرمنده شدیم که این نامردا شما رو دستگیر کردن حاج آقا.

#همرنگ_خدا
#بریده_کتاب
#شهید_موسی_درویشی
دیدگاه ها (۰)

«تربیت اولاد را پیش شما کوچک کردند. تربیت اولاد بالاترین چیز...

♦️برخی ھم گفتند وقتی حضرت واردشریعه شد متوجه شد با وجود این ...

🌸خاطرم هست یک روز برای آن مرید از عواقب این فریب کاری ها می ...

🌸مدرسه توی هرمز دایر کرد. نه که فکر کنید از این مدرسه های زه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط