معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
#قلب_نارنجی_فرشته 📚
درِ سلول باز میشود ولی کسی نمیآید تو. فقط دستی دراز میشود.یکی کاسهای غذا برایم آورده و لیوانی آب.
دلم میخواهد جای آب،دستهایش را بگیرم و جای غذا،صدایش را بشنوم.
تنهایی آدم را گرسنهی آدمیزاد میکند!
بیکسی از شکنجه هم بدتر است.زیر شکنجه خوب میدانی که یک نفر لابد دارد تلاش میکند که تو حرف بزنی.برایش مهم است که توی دلت نگفتهای نماند،چیزی سرِ دلت سنگینی نکند،شنیدن رازهایت را دوست دارد.
اما توی انفرادی،فقط خودت هستی.تنها. میدانی که دیگر کسی نازت را نمیکشد،رفیقت نمیشود،حتی به خوابت نمیآید.
کمی بعد میفهمی که بعضی وقتها یک نفر میآید و لحظهای از سوراخ دایرهای شکلِ در نگاهت میکند. اما حرف نمیزند.
نگاهش که میکنی،میرود.
انگار یکی هوایت را دارد.منتظرْ چشم به همان سوراخ میدوزی تا دوباره او را ببینی.
آرام آرام عادت میکنی.
دچار میشوی!
دچار این که کسی بیاید و نگاهت کند ...
#مرتضی_برزگر
#قلب_نارنجی_فرشته 📚
درِ سلول باز میشود ولی کسی نمیآید تو. فقط دستی دراز میشود.یکی کاسهای غذا برایم آورده و لیوانی آب.
دلم میخواهد جای آب،دستهایش را بگیرم و جای غذا،صدایش را بشنوم.
تنهایی آدم را گرسنهی آدمیزاد میکند!
بیکسی از شکنجه هم بدتر است.زیر شکنجه خوب میدانی که یک نفر لابد دارد تلاش میکند که تو حرف بزنی.برایش مهم است که توی دلت نگفتهای نماند،چیزی سرِ دلت سنگینی نکند،شنیدن رازهایت را دوست دارد.
اما توی انفرادی،فقط خودت هستی.تنها. میدانی که دیگر کسی نازت را نمیکشد،رفیقت نمیشود،حتی به خوابت نمیآید.
کمی بعد میفهمی که بعضی وقتها یک نفر میآید و لحظهای از سوراخ دایرهای شکلِ در نگاهت میکند. اما حرف نمیزند.
نگاهش که میکنی،میرود.
انگار یکی هوایت را دارد.منتظرْ چشم به همان سوراخ میدوزی تا دوباره او را ببینی.
آرام آرام عادت میکنی.
دچار میشوی!
دچار این که کسی بیاید و نگاهت کند ...
#مرتضی_برزگر
۳۵۴
۲۳ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.