و آن روز چمدان بیداد می کند

و آن روز چمدان بی‌داد می کند
کودتا گرانی خاطرات،
و من در هلهله ای عمیق
پیش از یک سفر ابدی
خودم را در آغوش خیس برگ بلوطی
جا می گذارم،و این غروب نفس های من است که دیگر صدایی ندارد...
دیدگاه ها (۰)

و من گاهی، نه صورتت، نه چشمانتکه دلم می‌خواهد صدایت را ببینم...

سیف فرغانی 📚دکتر رشید کاکاوند 🎤

من کِرمَک محبوس در ابریشم خویشم ...

راهی پيدا كردم كه از دوباره صدمه خوردن مصون بمانم :اگر نگذار...

ان هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با ...

آه ای سرود ناخوانده ی من ای که با هر نفس در رگ هایم جاری می ...

░⃟‌‌‎‎‌قطره قطره اشکهایم میچکد بر دفترمیاد بادا ... ان نگار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط