دل نوشته هشتادو هشتم
دل نوشته هشتادو هشتم
گشته ام زندانی چشمان تو
داده ام دل را به زندان بان خود
راه رفتن من ندارم کرده ایی زنجیر،من
ای فدای قلب زندان بان خود
تو کشیدی دور من خندق ز عشق
لااقل بردار خطهای دور قلب خود
عاشقی دردیست جان سوز در روح من
باده ایی ده تا شوم مست نگاه یار خود
یا مرا ازاد کن از زنجیرو خط
یا بمیران عشق من را در درون جان
گشته ام زندانی چشمان تو
داده ام دل را به زندان بان خود
راه رفتن من ندارم کرده ایی زنجیر،من
ای فدای قلب زندان بان خود
تو کشیدی دور من خندق ز عشق
لااقل بردار خطهای دور قلب خود
عاشقی دردیست جان سوز در روح من
باده ایی ده تا شوم مست نگاه یار خود
یا مرا ازاد کن از زنجیرو خط
یا بمیران عشق من را در درون جان
۱.۵k
۱۹ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.