دلم میخواهد برگردی
.
دلم میخواهد برگردی!
ابرها کنار بروند و سیاهی کوهها را ببینم.
به ساحلها برانم
و سادگی موج،
کف پاهایم را قلقلک بدهد.
دلم میخواهد برگردی!
آسمان بار دیگر ببارد
و تجربه خیس شدن تکرار شود...!
انتظارت را میکشم.
و چون پیرمردی هشتاد سالهام!
نه تاریخ میداند.
نه زمان.
نه نفس غریبه میشناسد و نه نسیم خنک صبحگاهی...!
پیرمردی هشتاد سالهام
و احساس میکنم هر که از دور میآید،
تو هستی...!
دلم میخواهد برگردی!
ابرها کنار بروند و سیاهی کوهها را ببینم.
به ساحلها برانم
و سادگی موج،
کف پاهایم را قلقلک بدهد.
دلم میخواهد برگردی!
آسمان بار دیگر ببارد
و تجربه خیس شدن تکرار شود...!
انتظارت را میکشم.
و چون پیرمردی هشتاد سالهام!
نه تاریخ میداند.
نه زمان.
نه نفس غریبه میشناسد و نه نسیم خنک صبحگاهی...!
پیرمردی هشتاد سالهام
و احساس میکنم هر که از دور میآید،
تو هستی...!
- ۱.۸k
- ۰۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط