فریدونمشیری

#فریدون_مشیری
من
در آن لحظه که
چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد ...
رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز ...
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر ...
اهتزاز ابدیت را می‌بینم
بیش از این
سوی نگاهت
نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست
کاش می‌گفتی چیست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم جاری ست ...
دیدگاه ها (۱)

..سیگار روشنت را در جنگل خشک و آشفته ی من انداختیبعد...پرسید...

دلم بهانه ی تو را داردتو می دانی بهانه چیست؟بهانه همان است ک...

قاصدک !شعر مرا از بر کنبرو آن گوشه ی باغسمت آن نرگس مستو بخو...

خسته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط