هتل ماه🏨🌙
هتل ماه🏨🌙
Part:⁷
اول دو تا تقه ای به در اتاق زد
و بعد با کلید در رو وا کرد
جیهوپ:سلامم
....:باز چی میخوای،مگه بهت نگفتم...
جیهوپ:نگاه کن من قراره به زودی سرخدمتکار اینجا شم و با توجه به قانون اول باید یکی رو انتخاب کنم و بهش خدمات بدم منم تو رو انتخاب کردم،اولش وقتی گفتم تو رو انتخاب کردم همه عجیب غریب رفتار کردن ولی برام مهم نیست،به هر حال اسم من هوسوکه و به جیهوپ معروفم
....:چی...جیهوپ
اون لقب فقط برای هوسوک بود
شخص دیگه ای نبود که اون لقب رو داشته باشه
دختر تا لقب اون رو فهمید شروع به جیغ و داد کرد
....:برو بیرون،عوضی برو بیرون(جیغ)
جیهوپ:یااا چت شد
....:میگم برو بیرون نمیفهمی(داد)
جیهوپ:من که کاری نکردم من حتی تو رو هم نمیشناسم
....:عوضی اون دنیا منو ازیت کردی،تو این دنیا هم ولم نمیکنی(داد)
جیهوپ:چی؟
....:کمک..کمکککک(داد)
اینقدر صدای جیغ هاش و داد هاش بلند بود که همه متوجه شده بودن
یهو آقای لی محکم در رو وا کرد و اومد تو
آقای لی:اینجا چه خبره(داد)
....:ای..این همون عوضیه اینو از من دور کنید(گریه)
خانوم مین:چی چطور ممکنه هوسوک اون باشه(شوک)
جیهوپ:دارید در مورد چی حرف میزنید(بلند)
همه گی تو اتاق آقای لی بودیم
هیچی از حرف های اون دختر نمیفهمیدم
چرا چرا اونجوری کرد
یعنی من چیکارش کردم؟
داشتم فکر میکردم که با صدای آقای لی به خودم اومدم
آقای لی:هوسوک واقعا از تو انتظار نداشتم
جیهوپ:مگه من چیکار کردم
آقای لی:من تو رو مثل پسر خودم میدیدم..از همون اول نه باید به تو اعتماد میکردم نه به پدرت
خانوم مین:چطور تونستی
جیهوپ:من واقعا هیچی از حرف هاتون نمیفهمم
آقای لی:درسته الان هم خودت رو میزنی به نادونی..هوسوک از این هتل برو بیرون
جیهوپ:چی(شوک)
آقای لی:من دیگه کسی به اسم هوسوک نمیشناسم
به خانوم مین نگاه کردم که با تاسف نگاه ام کرد
یعنی چی...حالا چیکار کنم
آروم آروم از هتل رفتم بیرون
ناراحت و عصبی بودم
من فقط میخواستم به اون دختره کمک کنم
اما اون کاری کرد که....
ادامه دارد....
Part:⁷
اول دو تا تقه ای به در اتاق زد
و بعد با کلید در رو وا کرد
جیهوپ:سلامم
....:باز چی میخوای،مگه بهت نگفتم...
جیهوپ:نگاه کن من قراره به زودی سرخدمتکار اینجا شم و با توجه به قانون اول باید یکی رو انتخاب کنم و بهش خدمات بدم منم تو رو انتخاب کردم،اولش وقتی گفتم تو رو انتخاب کردم همه عجیب غریب رفتار کردن ولی برام مهم نیست،به هر حال اسم من هوسوکه و به جیهوپ معروفم
....:چی...جیهوپ
اون لقب فقط برای هوسوک بود
شخص دیگه ای نبود که اون لقب رو داشته باشه
دختر تا لقب اون رو فهمید شروع به جیغ و داد کرد
....:برو بیرون،عوضی برو بیرون(جیغ)
جیهوپ:یااا چت شد
....:میگم برو بیرون نمیفهمی(داد)
جیهوپ:من که کاری نکردم من حتی تو رو هم نمیشناسم
....:عوضی اون دنیا منو ازیت کردی،تو این دنیا هم ولم نمیکنی(داد)
جیهوپ:چی؟
....:کمک..کمکککک(داد)
اینقدر صدای جیغ هاش و داد هاش بلند بود که همه متوجه شده بودن
یهو آقای لی محکم در رو وا کرد و اومد تو
آقای لی:اینجا چه خبره(داد)
....:ای..این همون عوضیه اینو از من دور کنید(گریه)
خانوم مین:چی چطور ممکنه هوسوک اون باشه(شوک)
جیهوپ:دارید در مورد چی حرف میزنید(بلند)
همه گی تو اتاق آقای لی بودیم
هیچی از حرف های اون دختر نمیفهمیدم
چرا چرا اونجوری کرد
یعنی من چیکارش کردم؟
داشتم فکر میکردم که با صدای آقای لی به خودم اومدم
آقای لی:هوسوک واقعا از تو انتظار نداشتم
جیهوپ:مگه من چیکار کردم
آقای لی:من تو رو مثل پسر خودم میدیدم..از همون اول نه باید به تو اعتماد میکردم نه به پدرت
خانوم مین:چطور تونستی
جیهوپ:من واقعا هیچی از حرف هاتون نمیفهمم
آقای لی:درسته الان هم خودت رو میزنی به نادونی..هوسوک از این هتل برو بیرون
جیهوپ:چی(شوک)
آقای لی:من دیگه کسی به اسم هوسوک نمیشناسم
به خانوم مین نگاه کردم که با تاسف نگاه ام کرد
یعنی چی...حالا چیکار کنم
آروم آروم از هتل رفتم بیرون
ناراحت و عصبی بودم
من فقط میخواستم به اون دختره کمک کنم
اما اون کاری کرد که....
ادامه دارد....
۵.۴k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.