می سرایم تو و چشمان تو را

می سرایم "تو" و چشمان "تو" را
نه سپیدی...
نه غزل...
تویی آن شعر دل انگیز و بلند...
که پر از مثنوی بارانی...
منم آن شاعر بیدل...
ڪه فقط...
برق چشمان تو را می بیند...
سبڪ من عاشقی و قافیه ام دلتنگی ست...
منم آن مست و پریشان نگاهت...
ڪه دلم
"تو" و "احساس تو" را می خواهد.
دیدگاه ها (۳)

- دوسم داری؟- چی؟- هیچی ، این رو خوب می دونم که هیچ وقت نبای...

زن هایِ عاشق مردی با قدِ بلند نمی خواهند..مردی می خواهند که ...

عاشق کردن مردها ،زیاد هم کار سختی نیست ؛همین که حرفشان را بف...

فڪر بلبل همه آن است ڪه گل شد یارشگل در اندیشه ڪه چون #عشوه ڪ...

می سرایم "تو" و چشمان "تو" رانه سپیدی...نه غزل... تویی آن شع...

ای که در صومعه ی چشم تو عابد شده ام من به اعجاز نگاهت متقاعد...

در شبانه‌های ابریِ احساسماز دلتنگی می‌نویسماز بُغض...از تنها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط