من با تمام وجودم صبر کردم که همچی درست شه!
من با تمام وجودم صبر کردم که همچی درست شه!
با عمق وجودم دست و پا زدم که تو این حال و روز غرق نشم و مدام تظاهر کردم همچی خوبه!
ولی دست خودمون که نیست!
به قول اونی که میگفت :
آدم هایی هستیم که دیوانه وار دوست می داریم و دوست داشته نمی شویم!
من هرکاری کردم که بخندی و خوب باشی ، حتی با بی حوصلگیات درد کشیدم و سر اینکه حالت مث همیشه خوب نیست کلافه شدم
همیشه خواستم دردات بشینن تو قلبم و دعا کردم سهم خوشحالیام واسه تو باشه!
همیشه ام که یجای دیگه سرگرم بودی منتظر اومدنت بودم و حواسم بود داری چیکار میکنی!
چه موقه هاییم که از حسودی درد کشیدم و گریه کردم ولی تو حتی روحتم خبر نداشت!
حتی یه موقه هایی بیشتر از خودم دوست داشتم اما واست یه آدم معمولی بودم ، شبیه بقیه ، مث رهگذری که هر روز تو راه میبینیش و بی تفاوت از کنارش رد میشی!
نمیدونم یهو چیشد که تموم اون حسای خوب و دوس داشتنا داغون شد ، انگار همین که یکم زمان گذشت همچی با یه تلنگر کوچیک فرو ریخت و نابود شد!
دیگه خبری از اون دوس داشتنا و نگرانیا نبود ، دیگه نه دلتنگی ای بود و نه دلیلی برای کنار هم بودن!
حتی دیگه شبیه قبل همو صدا نمیکنیم که خودم و دلخوش کنم!
من که میگم همیشه همینه!
اصلا دوست داشتن عمیق طبق یه قانون لعنتیِ نانوشته همیشه باید یه طرفه باشه!
من که زخم خوردم ، برای بار هزارم از دلبستگی و دوست داشتن زیاد و دوست داشته نشدن زخم خوردم و با درد زجر کشیدم!
هربار فکر کردم که این دفعه فرق داره اما بازم یه سناریوی تلخ و تکراری از جلوی چشمام رد شد و چشمام و بارونی کرد!
اما دیگه همچی برای من تموم شده س!
دیگه نه احساسی مونده برای دوست داشتن و نه قلبی برای زخم خوردن!
امروز بی صداتر از همیشه میرم و محکم تر از همیشه تصمیم به ترک کردنت میگیرم!
کسی چمیدونه!؟
شاید حال منم با نبودن تو بهتر شد!
اصلا میرم خودم و یجای دیگه سرگرم میکنم!
مثلِ تو!
درست شبیه خودت:)!
_
جآیَتهَمیشهدَردِلِمَندَردمیکُنَد:)!
¹⁴⁰⁰/⁸/²
با عمق وجودم دست و پا زدم که تو این حال و روز غرق نشم و مدام تظاهر کردم همچی خوبه!
ولی دست خودمون که نیست!
به قول اونی که میگفت :
آدم هایی هستیم که دیوانه وار دوست می داریم و دوست داشته نمی شویم!
من هرکاری کردم که بخندی و خوب باشی ، حتی با بی حوصلگیات درد کشیدم و سر اینکه حالت مث همیشه خوب نیست کلافه شدم
همیشه خواستم دردات بشینن تو قلبم و دعا کردم سهم خوشحالیام واسه تو باشه!
همیشه ام که یجای دیگه سرگرم بودی منتظر اومدنت بودم و حواسم بود داری چیکار میکنی!
چه موقه هاییم که از حسودی درد کشیدم و گریه کردم ولی تو حتی روحتم خبر نداشت!
حتی یه موقه هایی بیشتر از خودم دوست داشتم اما واست یه آدم معمولی بودم ، شبیه بقیه ، مث رهگذری که هر روز تو راه میبینیش و بی تفاوت از کنارش رد میشی!
نمیدونم یهو چیشد که تموم اون حسای خوب و دوس داشتنا داغون شد ، انگار همین که یکم زمان گذشت همچی با یه تلنگر کوچیک فرو ریخت و نابود شد!
دیگه خبری از اون دوس داشتنا و نگرانیا نبود ، دیگه نه دلتنگی ای بود و نه دلیلی برای کنار هم بودن!
حتی دیگه شبیه قبل همو صدا نمیکنیم که خودم و دلخوش کنم!
من که میگم همیشه همینه!
اصلا دوست داشتن عمیق طبق یه قانون لعنتیِ نانوشته همیشه باید یه طرفه باشه!
من که زخم خوردم ، برای بار هزارم از دلبستگی و دوست داشتن زیاد و دوست داشته نشدن زخم خوردم و با درد زجر کشیدم!
هربار فکر کردم که این دفعه فرق داره اما بازم یه سناریوی تلخ و تکراری از جلوی چشمام رد شد و چشمام و بارونی کرد!
اما دیگه همچی برای من تموم شده س!
دیگه نه احساسی مونده برای دوست داشتن و نه قلبی برای زخم خوردن!
امروز بی صداتر از همیشه میرم و محکم تر از همیشه تصمیم به ترک کردنت میگیرم!
کسی چمیدونه!؟
شاید حال منم با نبودن تو بهتر شد!
اصلا میرم خودم و یجای دیگه سرگرم میکنم!
مثلِ تو!
درست شبیه خودت:)!
_
جآیَتهَمیشهدَردِلِمَندَردمیکُنَد:)!
¹⁴⁰⁰/⁸/²
۱۰.۸k
۰۲ آبان ۱۴۰۰