آنقدر از دیدن زخم عجیب صورتش ترسیدم که متوجه نشدم

آنقدر از دیدن زخم عجیب صورتش ترسیدم که متوجه نشدم....


#رمان_نفرین
#قسمت_نهم
#رمان_پلیسی
#رمان_عاشقانه
#رمان_ایرانی
دیدگاه ها (۱)

#رمان_نفرین#قسمت_دهم

از روی وحشت تکرار کردم: ایدز؟#رمان_نفرین#قسمت_هشتم

میخوام به خانواده ات خبر بدم....#رمان_نفرینقسمت_هفتم

NEW MAFIA

جیمین فیک زندگی پارت ۷۶#

اگه بگم سره دیدن این چشمام پرش اشک نشد دروغ گفتم...وقتی این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط