آنشب...
آنشب...
بدون شک او درمانده ترین
پدر عاشق دنیا بود ،یکسوجگر گوشه ای
که ببش از دو دهه حسرت دیدنش بزرگترین ارزویش بود وسوی دیگر معشوقه ای کهتمام دنیایش بود...
ازاوخواسته شده بود که اگرمیل دیدن
فرزندش را داردباید دل از معشوقه اش برداردآنهم برای همیشه...
مرد مستاصل و بیچاره شده بود باخودش
میگفت ،خداوندا این چه تقدیر تلخیست که برایم رقم زدی من چگونه ازبین دو چشمم یکی را انتخاب کنم که هردو عزیزند ودرقلبم جای دارندو....
انشب های لعنتی انگارتمام شدنی نبودن مرد در ان شبها بارها وبارها زمانیکه خود را در احاطه کامل ان شیطان میدیددلش تنها یک چیز میخواست وان همپناه بردن به اغوش معشوقه اش اما میترسید او بافهمیدن این راز دیگرنتواندکناراوبماند...
بدون شک او درمانده ترین
پدر عاشق دنیا بود ،یکسوجگر گوشه ای
که ببش از دو دهه حسرت دیدنش بزرگترین ارزویش بود وسوی دیگر معشوقه ای کهتمام دنیایش بود...
ازاوخواسته شده بود که اگرمیل دیدن
فرزندش را داردباید دل از معشوقه اش برداردآنهم برای همیشه...
مرد مستاصل و بیچاره شده بود باخودش
میگفت ،خداوندا این چه تقدیر تلخیست که برایم رقم زدی من چگونه ازبین دو چشمم یکی را انتخاب کنم که هردو عزیزند ودرقلبم جای دارندو....
انشب های لعنتی انگارتمام شدنی نبودن مرد در ان شبها بارها وبارها زمانیکه خود را در احاطه کامل ان شیطان میدیددلش تنها یک چیز میخواست وان همپناه بردن به اغوش معشوقه اش اما میترسید او بافهمیدن این راز دیگرنتواندکناراوبماند...
۴.۶k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.