آنشب

آنشب...
بدون شک او درمانده ترین
پدر عاشق دنیا بود ،یکسوجگر گوشه ای
که ببش از دو دهه حسرت دیدنش بزرگترین ارزویش بود وسوی دیگر معشوقه ای که‌تمام‌ دنیایش بود.‌‌..
ازاوخواسته شده بود که اگرمیل دیدن
فرزندش را داردباید دل از معشوقه اش برداردآنهم برای همیشه...
مرد مستاصل و بیچاره شده بود باخودش
میگفت ،خداوندا این چه تقدیر تلخیست که برایم رقم زدی من چگونه ازبین دو چشمم یکی را انتخاب کنم که هردو عزیزند ودرقلبم جای دارندو....
انشب های لعنتی انگارتمام شدنی نبودن مرد در ان شبها بارها وبارها زمانیکه خود را در احاطه کامل ان شیطان میدیددلش تنها یک‌ چیز میخواست وان هم‌پناه بردن به اغوش معشوقه اش اما میترسید او بافهمیدن این راز دیگرنتواندکناراوبماند...
دیدگاه ها (۰)

الهی دورت بگردم که اینوقت شب اشکمو‌ در میاری خودم یادم نبود ...

عمرم من کی تنهات گذاشتم کی بدون تو بودم یاچه کسیرو بجای تو ا...

فدایت شوم!!!چرا به من نمیگویی دلیل این همهدوری کردنت ،چرانمی...

یعنی فقط من زیادی بودم 😔منکه کم توقع ترین بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط