پرپرواز ندارم

پرپرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی ماهتاب
پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر
خوشا پر کشیدن
خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن
مردن به رهایی!
آه!
این پرنده
در این قفس تنگ
نمی خواند
شاملو
دیدگاه ها (۱)

اینجاسرزمین تلخی هاستسرزمین حسرتها اینجا رویاها زود ازیادهمه...

شاید منکر چیزی باشمولی دلیلی ندارد که ان را به لجن بکشم و حق...

تمام مشکل دنیا این است که احمق های متعصب همیشه از حرف خود اط...

در کشورهای جهان سوم، عقب افتادگی فکری منجر به ثبات تابوها و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط