حرفی تازه بزن چزی بگو
حرفی تازه بزن؛ چيزی بگو!
بگذار اين حالِ آشوبمان كمی تسكين يابد
مثلا بگو انتهای اين راه
كسی از پشت شمشادها بيرون میآيد
و ما میفهميم در برابر دوربين مخفی قرار گرفتهايم
و حالا پاداشِ دوام آوردنمان رهاييست
از اين دست و پا زدن ها...
بيا چيزی بگو
من هنوز هم نمیخواهم بگذارم اين حوالی كسی باورش بشود:
« بايد فاتحهی حال خوش را خواند ... »
بگذار اين حالِ آشوبمان كمی تسكين يابد
مثلا بگو انتهای اين راه
كسی از پشت شمشادها بيرون میآيد
و ما میفهميم در برابر دوربين مخفی قرار گرفتهايم
و حالا پاداشِ دوام آوردنمان رهاييست
از اين دست و پا زدن ها...
بيا چيزی بگو
من هنوز هم نمیخواهم بگذارم اين حوالی كسی باورش بشود:
« بايد فاتحهی حال خوش را خواند ... »
- ۶۸۱
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط