تو که میدانی

تو که می‌دانی،
همه ندانند، لااقل تو که می‌دانی!
من می‌توانم از طنین یکی ترانه‌ی ساده
گریه بچینم.

من شاعرترینم!

تو که می‌دانی، همه ندانند، لااقل تو که می‌دانی!
من می‌توانم از اندامِ استعاره، حتی
پیراهنی برای
بابونه و ارغنون بدوزم.
من شاعرترینم!

تو که می‌دانی، همه ندانند، لااقل تو که می‌دانی!
من می‌توانم از آوایِ مبهم واژه
سطوری از دفاتر دریا بیاورم.
من شاعرترینم.

اما همه نمی‌دانند!
اما زبانِ ستاره، همین گفتگوی کوچه و آدمی‌ست.
اما زبان ساده‌ی ما، همین تکلم یقین و یگانگی‌ست.
مگر زلالی آب از برهنگی باران نیست؟
تو که می‌دانی! بیا کمی شبیه باران باشیم.

#سید_علی_صالحی
دیدگاه ها (۳)

بعضی ها هم هستند که تا دلشان می گیرد و غصه دار می شوند دلت م...

دانه های قهوه پوکه های فشنگ اندهر کدام عطری را کشته اند و خو...

اگر به جای گفتن :دیوار موش دارد و موش گوش دارد، بگوییم :" فر...

زنجانی ها شادترین و یزدی ها غمگین ترین مردم ایران هستند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط