حرف بزن ابر مرا باز کن

حرف بزن ابرِ مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام

قحطیِ حرف است و سخن سال‌هاست
قفل زمان را بشکن سال‌هاست
پُر شدم از درد شدن سال‌هاست
ظرفیتِ سینه‌ی من سال‌هاست
حرف بزن
حرف بزن سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

روز و شبم را به هم آمیختم
شعر چه کردی که به هم ریختم؟!

⇦عليرضا آذر⇨
دیدگاه ها (۱۲)

سلام .... شبتون بخير دوستانبه درخواست پريسان جوون به چالش دع...

فروغ فرخزاد:در حیرتم از خلقت آب،اگر با درخت همنشین شود، آنرا...

چشم هايم دو طفل سر راهى اندآنقدر که چشم به راهت نشسته اند...

چقدر خوشبختمچقدر خوشبختم!می توانم عکس سياه و سفيد تو را ببوس...

با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبالِ #پریشانی امطاقتِ #فر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط