مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در کلبه عطاری هست

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست

من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست

همه را هست همین داغ محبت که مراست
که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند
داستانیست که بر هر سر بازاری هست
#سعدی
دیدگاه ها (۵)

نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود #عالیجناب_سعدی

هزاران درد دارم لیک بی توندارد درد من درمان کجایی....! #عطار

مرا از دور تماشا کنمن از نزدیک غمگینم

ستاره دیشب چه قصه میگفتکه چشم آهو دمی نمی خفتستاره می دید که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط