وقتی با قمار میبردت
دیدم ا/ت هیچی نخورده
کوک:سلا
ا/ت:سلامپپپپ
کوک:مگه گشنت نبود هن؟
ا/ت:اره خب گشنم بود
کوک:پس چرا هیچی نخوردی
ا/ت:اخه... منتظر بودم بیای
باهم بخوریم
کوک:از کی تا حالا مهربون شدی
ا/ت:من مهربون بودم
*جونگ کوک*
وای خرگوش کوچولو
مهربون من رفتم بغل ا/ت
و هم دیگه رو بغل کردیم
و خوراکی ها رو خوردیم
ا/ت:من برم یکم بخوابم
کوک:باش برو منم چند دقیقه
دیگه میام
ا/ت:باشع
کوک رفتم پیش تهوینگ
در زدم...
تهوینگ:بیا
کوک:تهوینگ
ازت یه سوال دارم
تهوینگ:انقدر حرفات و کش
نده کوک زود باش گشنمه
کوک:راستش
برای فعالیتم داریم افت
شدیدی میکنیم و میخواستم
بپرسم به نظرت چه غلطی کنم
تهوینگ:خو اول از همه یه اهنگ
درست حسابی اماده کن نه اون
اشغال ایی که قبل اراــٔه میدادی
کوک:مرسی برای تعریفت
تهوینگ:یه اهنگ درس حسابی اماده کن فهمیدی
کوک:اصلا حرفات به دردم
نمیخورد و از شون استفاده نمیکم
تهوینگ:بیشوری دگ
کوک از اتاق رفت بیرون
دید ا/ت بیرونه
* ا/ت *
داشتم میوه هارو قاچ میکردم که کوک اومد و
کوک:مگ نرفتی بخوابی
ا/ت:خوب خوابم نبرد اومد
میوه قاچ کنم
که یدفعه یه سوزشی توی
انگشتم حس کردم رومو
به دستم کردم و دیدم بلهههه
فواره خون داره از انگشتم میاد
ا/ت:آه شتتتت لعنتی
کوک:خاک تو سرت چی شدی؟
میسوزه؟ چرا حواست نیست
خدمتکاااااااااار
- بله قربان
کوک:بیاین دست ا/ت رو
پانسمان کنید و چسب زخم
بزنید
*ا/ت*
حواسم به انگشتم بود که
یه صدای اشنایی شنیدم
رومو برگردوندم دیدم... ( بچه ها من نتم داره تموم میشه چند روز فعالیت ندارم )
کوک:سلا
ا/ت:سلامپپپپ
کوک:مگه گشنت نبود هن؟
ا/ت:اره خب گشنم بود
کوک:پس چرا هیچی نخوردی
ا/ت:اخه... منتظر بودم بیای
باهم بخوریم
کوک:از کی تا حالا مهربون شدی
ا/ت:من مهربون بودم
*جونگ کوک*
وای خرگوش کوچولو
مهربون من رفتم بغل ا/ت
و هم دیگه رو بغل کردیم
و خوراکی ها رو خوردیم
ا/ت:من برم یکم بخوابم
کوک:باش برو منم چند دقیقه
دیگه میام
ا/ت:باشع
کوک رفتم پیش تهوینگ
در زدم...
تهوینگ:بیا
کوک:تهوینگ
ازت یه سوال دارم
تهوینگ:انقدر حرفات و کش
نده کوک زود باش گشنمه
کوک:راستش
برای فعالیتم داریم افت
شدیدی میکنیم و میخواستم
بپرسم به نظرت چه غلطی کنم
تهوینگ:خو اول از همه یه اهنگ
درست حسابی اماده کن نه اون
اشغال ایی که قبل اراــٔه میدادی
کوک:مرسی برای تعریفت
تهوینگ:یه اهنگ درس حسابی اماده کن فهمیدی
کوک:اصلا حرفات به دردم
نمیخورد و از شون استفاده نمیکم
تهوینگ:بیشوری دگ
کوک از اتاق رفت بیرون
دید ا/ت بیرونه
* ا/ت *
داشتم میوه هارو قاچ میکردم که کوک اومد و
کوک:مگ نرفتی بخوابی
ا/ت:خوب خوابم نبرد اومد
میوه قاچ کنم
که یدفعه یه سوزشی توی
انگشتم حس کردم رومو
به دستم کردم و دیدم بلهههه
فواره خون داره از انگشتم میاد
ا/ت:آه شتتتت لعنتی
کوک:خاک تو سرت چی شدی؟
میسوزه؟ چرا حواست نیست
خدمتکاااااااااار
- بله قربان
کوک:بیاین دست ا/ت رو
پانسمان کنید و چسب زخم
بزنید
*ا/ت*
حواسم به انگشتم بود که
یه صدای اشنایی شنیدم
رومو برگردوندم دیدم... ( بچه ها من نتم داره تموم میشه چند روز فعالیت ندارم )
۶.۷k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.