اللهم ارزقنا کربلا
#اللهم_ارزقنا_کربلا
تصورشو بکن...!!!
اولین سفر،باهم
شانه به شانه...
در کشوری که غریب آشناست...
هوا گرم است...
و آفتاب بر پهنای زمین...
پشت سرت می ایستد...
که مبادا آفتاب تورا آزار دهد...
پشت سرت را نگاه میکنی...
چشمانش نمدار شده...
میفهمی که وقتش رسیده...
لحظه دیدار است...
دست کوچکت را درون دستش میفشارد... و یک تعظیم کوچک میکند...
نگاه میکنی...!
پرچم سرخ گنبد حسین(ع)
تو هم ادای احترام میکنی...
مردت را نگاه میکنی...
بیتاب است...
همانجا مینشیند...
در بین الحرمین...
تورا نشان میدهد به مولایش...
حسین جان...
در دانه ام راببین...
همچون مادرت...
چادر به سر،برای احترام آمده...
ناخودآگاه سر خم میکنی...
چقدر کوچکی در مقابل اربابت...
پشتت میلرزد...نگاه میکنی...
علمدار پشتتان سایه انداخته...
بلند میشوید،سلام میکنید... دوباره در گوشه ای از بین الحرمین مینشینید...
و تو سربر شانه اش میگذاری...
آرام آرام زمزمه میکند...
روضه عباس را...
او از غیرت عباس برای تو خانوم خانه اش میخواند...
و تو چشمانت را میبندی...
مدتها آرزو داشتید این لحظه را... #بین_الحرمین
تصورشو بکن...!!!
اولین سفر،باهم
شانه به شانه...
در کشوری که غریب آشناست...
هوا گرم است...
و آفتاب بر پهنای زمین...
پشت سرت می ایستد...
که مبادا آفتاب تورا آزار دهد...
پشت سرت را نگاه میکنی...
چشمانش نمدار شده...
میفهمی که وقتش رسیده...
لحظه دیدار است...
دست کوچکت را درون دستش میفشارد... و یک تعظیم کوچک میکند...
نگاه میکنی...!
پرچم سرخ گنبد حسین(ع)
تو هم ادای احترام میکنی...
مردت را نگاه میکنی...
بیتاب است...
همانجا مینشیند...
در بین الحرمین...
تورا نشان میدهد به مولایش...
حسین جان...
در دانه ام راببین...
همچون مادرت...
چادر به سر،برای احترام آمده...
ناخودآگاه سر خم میکنی...
چقدر کوچکی در مقابل اربابت...
پشتت میلرزد...نگاه میکنی...
علمدار پشتتان سایه انداخته...
بلند میشوید،سلام میکنید... دوباره در گوشه ای از بین الحرمین مینشینید...
و تو سربر شانه اش میگذاری...
آرام آرام زمزمه میکند...
روضه عباس را...
او از غیرت عباس برای تو خانوم خانه اش میخواند...
و تو چشمانت را میبندی...
مدتها آرزو داشتید این لحظه را... #بین_الحرمین
۱.۶k
۲۸ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.