اورا

🔹 #او_را ... (۱۶)



صبحونمو خوردم و به اتاق برگشتم
سه تماس از دست رفته از عرشیا داشتم 📱

شماره مرجانو گرفتم
- الو مرجان

- سلام ... تو چرا اینقدر سحرخیزی دختر ... اه ...
خودت نمیخوابی ، نمیذاری منم بخوابم ! 😒

- باید باهات صحبت کنم. عرشیا رو یادته؟ چندبار راجع بهش گفتم برات.

- همون همکلاسی خوشگله زبان فرانسه؟ 😍
خب ؟؟

ماجرای دیروز رو براش تعریف کردم .

💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-شانزدهم/
دیدگاه ها (۱)

این دِ #تورقوزآباد 😐 👏 من حرفی ندارم 😑

میگن قیمت زمین #تورقوزآباد مون کشیده بالا ...این دِ تورقوزآب...

🔹 #او_را ... (۱۵)- سلام. فکراتونو کردید 😅 ؟- تو همین نیم س...

🔹 #او_را ... (۱۴)یه دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم .هوا خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط