دوست داشتنت

دوست داشتنت ،،
دوست داشتنت وظیفه ام که نبود ،
فریضه ام بود ...
به جا آوردمش، تا پای جان ،،
در هر مکان و در هر دقیقه ای ،،
دوست داشتنت عشق که نبود، آیین بود ،
بدان مشر‌ّف شدم ...
بی قیل و قال و بی بوق و کرنایی ،،
دوست داشتنت نماز که نبود ،
اما گذاردمش ..
شبانه روزی هزار رکعت ...
به وقت صبح و ظهر و شام ،،،
دوست داشتنت زکات که نداشت ،
اما پرداختمش ...
به هر دمی و به هر بازدمی به هر نفس ،،
دوست داشتنت دینی بود ...
که مخفیانه به آن ایمان آوردم،
دینی که جز تنهایی ثوابی نداشت ،،،
دیدگاه ها (۳)

دلم گرفتهدلم عجیب گرفته استو هیچ چیز،نه این دقایق خوشبو، که ...

چند وقتی‌ست ؛حواس پرت شده ام مسیر همیشگی ام را اشتباه میروم ...

همه ی دخترها از همان کودکیمردی را میان رویاهایشان میسازند شب...

گاه دلـــــــم میگیرد... ازصداقتـــــم که هیچکس لایـــق آن ن...

دوست داشتنت وظیفه‌ ام که نبود ، فریضه‌ ام بود ؛ به جا آوردمش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط