کاش جمعه ای باشد
کاش جمعه ای باشد
زلال و آرام...
رختهای اندوه را پناه دهم
در آفتاب گرم دستانت
و از لابلای صندوقچه ی قدیمی دل
یک سبد...شعر
مهمان کنم
کبوتران دلتنگی غروب جمعه را...
سهم باران را فراموش نخواهم کرد
گندمزارهای احساس را
طراوت خواهم داد، به شوق دستان احساست...
و روانه میکنم
سمت آغوش یاسها
بوسه های نفس گیر باران را...
دیگر...بغضهای باران
آدینه ی دلتنگی را زلال حضورت خواهند کرد
به شوق عبور چشمانت...
زلال و آرام...
رختهای اندوه را پناه دهم
در آفتاب گرم دستانت
و از لابلای صندوقچه ی قدیمی دل
یک سبد...شعر
مهمان کنم
کبوتران دلتنگی غروب جمعه را...
سهم باران را فراموش نخواهم کرد
گندمزارهای احساس را
طراوت خواهم داد، به شوق دستان احساست...
و روانه میکنم
سمت آغوش یاسها
بوسه های نفس گیر باران را...
دیگر...بغضهای باران
آدینه ی دلتنگی را زلال حضورت خواهند کرد
به شوق عبور چشمانت...
۴.۴k
۲۰ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.