یه روز جمعه بود

یه روز جمعه بود..
تصمیم خودمو بلاخرع گرفتم..
باید هرجور شدع تمومش میکردم..
با هزارجور بدبختیم ک شدع..باید تموم میشد دیگع..
مگع ادم چقد قدرت تحمل داره..ب درجه ای رسیدع بودم ک از خودم..موهام ک همیشه دوسشون داشتم..چشام..دستام..از تک تک نفس کشیدنم متنفر شدع بودم..
پس وانو اب کردم..ی پاکت سیگار و اون فندک عابی خوشرنگم و تیغ عابیمو برداشتم..اهنگ مورد علاقمو گذاشتمو صداشو زیاد کردم..
نخ اول..چقد بدع حالم این روزا..
نخ دوم..خوشحالم ک قرارع تموم بشع..
نخ سوم..کاش مامانم منو ببخشع..
با نخ چهارم تیغمو برداشتم..
خط اول..دردش از قلب دردی ک این اواخر داشتم کمتر بود..
خط دوم..حرکت خون تو عابو دوس داشتم..یاد بچگیام افتادم..عاشقع حل شدن جوهر تو عاب بودم..یا وقتی ک قلموهامو میشستم..چقدر قشنگ حل میشد
کاش مشکلات منم حل میشد..راستی چقد سردمه:)..خوابم میاد..
دیدگاه ها (۲)

لعـــــــــنـــــــــــٺبه این زندگــــــــــےکـــــــــــہه...

یَعنے عآشِقِ بَعضے اَز این پِسرام دَیووث " هردختری ک بهشون ...

|•اینـــو یــادتــــ باشهـگذشتـهـ رو اگهـ بهـ دوش بکشیـکمرتـ...

مـی خـــوای خـــوشـحالـــم کـــنئ؟آره(: ولــی چـــجــوری):؟ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط