گفتم: بالاخره
گفتم: بالاخره
يروز مجبورى فراموشش كنى!
گفت: رفت و اومدِ باد رو تا حالا ديدى؟!
تو دستات گرفتيش؟!
تونستى نگهش دارى،
يا پرتش كنى اونور؟ نه!
عصرى نشستى تو بالكن،
دارى برگه صحيح ميكنى
يهو بيخبر؛ميپيچه تو برگه ها،
به همشون ميريزه..
یادِش باده!
يهو میپيچه بِهِم
و به هَمَم ميريزه!
#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉♡
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★
يروز مجبورى فراموشش كنى!
گفت: رفت و اومدِ باد رو تا حالا ديدى؟!
تو دستات گرفتيش؟!
تونستى نگهش دارى،
يا پرتش كنى اونور؟ نه!
عصرى نشستى تو بالكن،
دارى برگه صحيح ميكنى
يهو بيخبر؛ميپيچه تو برگه ها،
به همشون ميريزه..
یادِش باده!
يهو میپيچه بِهِم
و به هَمَم ميريزه!
#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉♡
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★
۷.۱k
۲۶ بهمن ۱۴۰۰