بعضی ها شبیه یک انجیر رسیده می مانند

بعضی ها شبیه یک انجیر رسیده می مانند
که یکهو از آسمان می افتند در دامن
رنگ و وارنگ زندگیت
آنقدر بی هوا که اصلا نمی دانی چه شد
چگونه شد
اصلا خودت را میزنی به کوچه علی چپ
واز بودنش لذت میبری
بعضی ها شبیه عطر بهار نارنج هستند
در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت
نفس می کشی....آنقدر عمیق
که عطر بودنشان راتا آخرین ثانیه عمرت
در ریه هایت ذخیره می کنی
بعضیها شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند
که افتاده اند در تنگ بلورین روز گارت
جانت را با جان ودل در هوایشان تازه می کنی
بعضی ها اصلا
چرا باید از در ودیوار مثال بزنیم
بعضی ها آرامش مطلق اند
لبخندشان
تلاولو برق چشمانشان
صدای آرامشان
اصل کار.....تپش قلبشان
انگار که یک دنیا آرامش را به رگ ورریشه ات
تزریق می کنند
وآنقدر عزیزند...آنقدر بکرند
که دلت نمی آید حتی یک انگشت هم بخورد
بهشان...می ترسی تمام شوند
وتو بمانی یکدنیا حسرت
بعضی ها بودنشان...همین ساده بودنشان
همین نفس کشیدنشان
یک عالمه لبخندمی نشاند روی گوشه لبهایمان
ومن چقدر دوست دارم این بعضی ها را
دیدگاه ها (۱۷)

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را ...

بچه ام عاشق چشم شکلاتی شده ام یا زمین کوب لب ابنباتی شده ام ...

آرامــش ظـاهــرم گـمــراهـت نکنــــد؛ آشفتــه تـر از این حـر...

ماهِ روی تو که بر چهره ی مهتــاب نشست عشق همراهِ غــزل بر دل...

⁨«ذات نکو، خودِ زیبایی‌ست —بی‌نیاز از صحنه و بی‌نیاز از صدا»...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط