بفرمایدشعر

#بفرماید_شعرヅ

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!

هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی

خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی

درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو «پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزی

تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی

خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی

#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۵)

پاییز...🍁 یک نوار کاست قدیمی است که یک طرفش با صدای باران پر...

📝 #برشی_از_یک_کتابغصه ی اجاره خانه ای که عقب افتاده بود توی ...

📝 #برشی_از_یک_کتابدو فروشنده کفش برای فروش کفش‌های فروشگاهشا...

#شرط عقل است که مردم بگریزند از تیر من گر از دست تو باشد مژه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط