پارت ۱۰
پارت ۱۰
#لیسا
با جنی رفتیم خونه رسیدیم کلید برداشتم درو باز کردم دیدم همجا تاریکه و رزی جیمین کوک نبودن یهو برقارو روشن شد کوک برف شادی ریخت روم شوکه شدم و تولدت یکی یکی تبریک گفتن
من " واووو رزی خیلی خوشگل کیوت شده
رزی " ایده کوک بود
من " خیلی ممنون کوک
یهو رزی جیسو جنی پریدن بقل
من " له شدم
زدیم زیر خندیم پاشیدیم جین با یه کیک بزرگ اومد
من " وااا چقدر بزرگه
جین " آره
کیک بردیم مشغول خردن بودیم که یهو کوک اومد سمتم قلبم داش تن تن میزد
نمیدونستم چیکا کنم
که سکوت حکم فرما شدد
کوک " اممم.......لی....سل...من ....عا.....شقتم (تند گف)
من " چی شو خی میکنی😱😨
کوک " نه من دوست دارم
نمیدونستم چی بگم از خوشحالی داشتم بال در می آورد ووقعاا کوک عاشقم بود
کوک" لیسا توهم منودوست داری
رزی جنی جیسو جین ته جیمین (چقدر زیادن 🤣)
منتظر جواب من بودن
رزی " لیسااااا
من " اممممم........ خب ......منم دوست.....دارم❤😆
کوک خوشحال شد بقلم کرد و لباشو رو لبام حس کردمممم بعد ازم جدا شد
رزی " وااااا دختر
جیسو جنی رزی دوباره بقلم کردنن
ته " بلاخره گفتی
کوک " خیلی استرس داشتم
جین " واووو باور نمیشهمکنه عاشق شده
کوک " خب .....
جیمین" مبارکههههه
کوک " حالا بس کنین
من " رزی میگم حوصلمون سر نره جی بازی کنیم
کوک " به نظرم قایم موشکککک
من " فکر خوبیه
#کوک
خیلی حس خوبی داشتم به لیسا گفتم اون دوست دارمنمیدونم چه طور حسمو بگممم❤(عررررر بچم زود بزرگگگ شد )
جین چشم گذاش من رفتم تو اتاق جیسو هم اومد اتاق یه یهو در واشد جین اومد تو
جین " سوک سوک پیداتون کردم
بعد جیسو بقل کرد گونشو بوس کرد رفتیم پایین همه پیدا کرده بود نفر دوم کوک
رفتیم قایم شدیم من رفتم حیاط قایم شدم ......
رفتم پشت ماشین که دست کوک دور کمرم حلقه شد
کوک " پیدات کردممم
من " باختمممم
کوک" یاه یاه یاه
من " خب بابا بریم تو
کوک " چشم عشقم
من " چقدر زود
خندم گرف خندیدم
انقدر بازی کردیم که خوابمون گرف جیسو جنی ته جین رفتن....
ماهم رفتیم تو مبل نشستیم رزی رف بقل جیمین منو کوک هم رفتیم تو گوشی
جیمین " میگم بچه ها فردا بریمممم خرید
رزی " آرهههه
کوک " فکر خوبیه
من " خبببب
جیمین " هیچ دیگ فردا میریم
قبول کردیم رفتیمکه بخوابیمم😴😴
#جنی
داشتمکمیرفتم که بخوابم دیدم تهیونگ پست سرمه
من " تویی تهیونگ
ته " آره عشقم پس میخواستی که باشه❤😉
جنی " خب حالااا
یهووو تهیونگ منو چسبوند بیرون لباشو رو لبم گذاش و منم همراهیش کردم بعد از دو دقیقه ازهم جدا شدیم
ته " خب عشقم بریم بخوابیم؟
جنی " باش عشقم
رفتیم تو اتاق رفتم بقل ته خوابیدیم
.......
&یک ماه بعددد&
خب لایک کامنت بزارید دوستون دارم 😘❤
#لیسا
با جنی رفتیم خونه رسیدیم کلید برداشتم درو باز کردم دیدم همجا تاریکه و رزی جیمین کوک نبودن یهو برقارو روشن شد کوک برف شادی ریخت روم شوکه شدم و تولدت یکی یکی تبریک گفتن
من " واووو رزی خیلی خوشگل کیوت شده
رزی " ایده کوک بود
من " خیلی ممنون کوک
یهو رزی جیسو جنی پریدن بقل
من " له شدم
زدیم زیر خندیم پاشیدیم جین با یه کیک بزرگ اومد
من " وااا چقدر بزرگه
جین " آره
کیک بردیم مشغول خردن بودیم که یهو کوک اومد سمتم قلبم داش تن تن میزد
نمیدونستم چیکا کنم
که سکوت حکم فرما شدد
کوک " اممم.......لی....سل...من ....عا.....شقتم (تند گف)
من " چی شو خی میکنی😱😨
کوک " نه من دوست دارم
نمیدونستم چی بگم از خوشحالی داشتم بال در می آورد ووقعاا کوک عاشقم بود
کوک" لیسا توهم منودوست داری
رزی جنی جیسو جین ته جیمین (چقدر زیادن 🤣)
منتظر جواب من بودن
رزی " لیسااااا
من " اممممم........ خب ......منم دوست.....دارم❤😆
کوک خوشحال شد بقلم کرد و لباشو رو لبام حس کردمممم بعد ازم جدا شد
رزی " وااااا دختر
جیسو جنی رزی دوباره بقلم کردنن
ته " بلاخره گفتی
کوک " خیلی استرس داشتم
جین " واووو باور نمیشهمکنه عاشق شده
کوک " خب .....
جیمین" مبارکههههه
کوک " حالا بس کنین
من " رزی میگم حوصلمون سر نره جی بازی کنیم
کوک " به نظرم قایم موشکککک
من " فکر خوبیه
#کوک
خیلی حس خوبی داشتم به لیسا گفتم اون دوست دارمنمیدونم چه طور حسمو بگممم❤(عررررر بچم زود بزرگگگ شد )
جین چشم گذاش من رفتم تو اتاق جیسو هم اومد اتاق یه یهو در واشد جین اومد تو
جین " سوک سوک پیداتون کردم
بعد جیسو بقل کرد گونشو بوس کرد رفتیم پایین همه پیدا کرده بود نفر دوم کوک
رفتیم قایم شدیم من رفتم حیاط قایم شدم ......
رفتم پشت ماشین که دست کوک دور کمرم حلقه شد
کوک " پیدات کردممم
من " باختمممم
کوک" یاه یاه یاه
من " خب بابا بریم تو
کوک " چشم عشقم
من " چقدر زود
خندم گرف خندیدم
انقدر بازی کردیم که خوابمون گرف جیسو جنی ته جین رفتن....
ماهم رفتیم تو مبل نشستیم رزی رف بقل جیمین منو کوک هم رفتیم تو گوشی
جیمین " میگم بچه ها فردا بریمممم خرید
رزی " آرهههه
کوک " فکر خوبیه
من " خبببب
جیمین " هیچ دیگ فردا میریم
قبول کردیم رفتیمکه بخوابیمم😴😴
#جنی
داشتمکمیرفتم که بخوابم دیدم تهیونگ پست سرمه
من " تویی تهیونگ
ته " آره عشقم پس میخواستی که باشه❤😉
جنی " خب حالااا
یهووو تهیونگ منو چسبوند بیرون لباشو رو لبم گذاش و منم همراهیش کردم بعد از دو دقیقه ازهم جدا شدیم
ته " خب عشقم بریم بخوابیم؟
جنی " باش عشقم
رفتیم تو اتاق رفتم بقل ته خوابیدیم
.......
&یک ماه بعددد&
خب لایک کامنت بزارید دوستون دارم 😘❤
۴۳.۹k
۰۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.